دو نوع از مهم‌ترین ترس‌هایی که دارم را توضیح می‌دهم. ترس یکسره شدن در انتخاب شیوه‌ی زندگی و ترس از قضاوت شدن.

از تقابل دو نوع خود، دو نوع آرزو حاصل می‌شود و سپس میل به تحقق دو نوع زندگی و در آخر ترسِ از دست دادن هر یک از این دو نوع زندگی که وجودم را فرا می‌گیرد. همواره بین کشمکش  این دو نوع خواست و ترس، ملقمه‌ای از انتخاب‌های جور واجور، رهایی بخش و سقوط دهنده، سراسر  زندگیم را فرا می‌گیرد و در کشمکش این دو نوع ترس یا خواست (اگر شل بزنیم و سریع‌تر یکسره نشویم) له می شویم و زندگی‌مان در ارتعاشی نه چندان عمیق همواره سپری می‌شود.

ترس از دست دادن فرصت‌ها برای خواستنی‌ترین نوع زندگی که می‌تواند وجود داشته باشد در من است. زندگی‌ای که هر لحظه  و هر فعالیت و هر حرکتی در آن معنادار و عمیق به سمت رهایی باشد. شغلی و درآمدی و همسری و فرزندی و فعالیتی و دوستانی که من را به این زندگی معنادار نزدیک‌تر می‌کند. امّا هر چه بیشتر به چنین زندگی‌ای متمایل شوم و تلاش کنم و وقت بگذارم ترس از دست دادن زندگی روزمره‌ای که به «موفقیت‌ها و امنیت‌های اجتماعی و فردی» به گونه‌ای که از کودکی آموزش دیده‌ایم همراه هم می‌شود. این دو ترس نمی‌گذارد که در یکی از این شیوه‌های زندگی زندگی «یک دله» شوم و همان شیوه را ادامه دهم.

ترس دیگر من ترس از قضاوت شدن و عریان شدن مقابل دیگران است. دیگرانِ «محرمی» هستند در زندگی‌مان که بدون دلهره و ترسی مقابل آن‌ها عریان می‌شویم، لقد می‌کنند، قضاوت می‌کنند، تذکر می‌دهند و دوستی و رابطه هم چنان گرم و دوست‌داشتنی باقی می‌ماند. اما از این دایره‌ی محدود که بگذریم، اکثریت اطرافیانمان را انسان‌هایی می‌یابیم با روابطی نامطلوب (خودمان هم در این شکلی شدن رابطه مقصریم و نقش داشته‌ایم) که اگر قرار باشد توسط آن‌ها قضاوت بشویم یا به نیات و خواست‌ها و قضاوت‌های اخلاقی یا ریشه‌های اعمالمان پی ببرند، همواره ترسی عمیق از عریان شدن ما را فرا می‌گیرد. گویی «ویترینی» که از کودکی خود ساخته‌ایم یا دیگران از ما ساخته‌اند، آن‌قدر اهمیت پیدا می‌کند که «حفظ ویترین» دغدغه‌ی اصلی ما می‌شود. از قضاوت‌ها و نقد شدن‌ها می‌ترسیم، حدود و فاصله دوستی‌ها را طوری تعیین می‌کنیم که حدالمقدور کسی وارد آن دایره‌ی نزدیک ما، که به عریانی فکری و اخلاقی و نهایتاً نقد و قضاوت می‌رسد، نشود.

دوستی‌هایی عمیق است که منجر می‌شود آن تعداد آدمِ «مَحرم به درونیات ما» افزایش پیدا کند، در معرض نقدهایی عاشقانه قرار بگیریم و تغییر کنیم و تغییر بدهیم.

هر چقدر بیشتر مراقب ویترینی که برای نمایش دادن ساخته‌ایم باشیم، کمتر جرأت پیدا می‌کنیم که به حقیقت زندگی‌مان بپردازیم. خیلی مواقع به حق بودن و به حق اذعان کردن لازمه‌اش قضاوت شدن و نقد شدن توسط بقیه است، هر چقدر از این حالت بیشتر بترسیم، بیشتر برای حفظ ویترین تمیز و زیبایمان حق را زیر لایه‌هایی از کثافت درونمان پنهان می‌کنیم، کمتر در «در معرض» قرار می‌گیریم و کمتر تغییر می‌کنیم و کمتر می‌خواهیم و می‌توانیم تغییر بدهیم.