(قطعه‌ای از بهاگاواد گیتا)
آن كس كه در عمل، ترك عمل تواند ديد
و در ترك عمل، عمل را، خردمند واقعى است.

ترك كار بر سه گونه است:
ـ عملى كه از سر نادانى كرده شود، و عملى كه چون رياضتهاى شاقه مايه آسيب تن گردد.
ـ عملى كه به هوس نتيجه يا از سر پندار يا به تكليف انجام شود.
ـ عملى كه انجام آن تكليف آدمى است و بى شائبه دوستى و دشمنى و بى چشمداشت سود، كرده شود.

(من) كريشنا را از هر گونه عمل و هر گونه تغيير منزه دان.
من رنگ كردار نپذيرم و نگران ثمره كار نيستم.
و آن كه مرا چنين شناسد، از بند عمل آزاد است.
سالكان راه نجات، اين حقيقت بدانستند و به عمل برخاستند.
تو نيز در پى آنان برو و عمل پيشه كن.
حتى دانايان حيرانند و نمى دانند كه (عمل) چيست و (ترك عمل) كدام است.
اينك من تو را گويم كه عمل چيست؟ تا به دانستن آن از پليديها برهى.
بايد دانست كه چه كار بايد كردن و چه كار نبايد كردن و ترك كار چيست.
شناختن (حقيقت عمل) سخت و دشوار است.
آن كس كه در عمل، ترك عمل تواند ديد
و در ترك عمل, عمل را، خردمند واقعى است.
چنين كسى را (يوگى) توان گفت،
كه كار خود كرده و به مرحله نجات رسيده است.

كسى كه هوس ثمره كار فرو گذاشته،
و به مقام رضاى مطلق رسيده،
بى نياز همه چيز،
او اگرچه مدام در كار است، همواره از كار فارغ است،
آن كه از رنگ تعلق رسته و از بند نيك و بد جسته و دل در معرفت حق بسته.
هرچه كند از بهر خدا كند، زنجير كار او گسيخته بود.
او هرچه كند، خدا بود، احسان او خدا بود.
چون در هر كار كه كند خدا را بيند, به خدا برسد.
كودكان، نه خردمندان، علم را از عمل جدا مى دانند،
ليكن به حقيقت آن كه يكى از اين دو را داشته باشد، ديگرى را نيز دارد.