نام کتاب: گفتگوهایی با جنبش‌های کنونی امریکای لاتین

نام پدیدآور: بهرام قدیمی، فلیسیتاس ترویه

ترجمه: بهرام قدیمی

نشر نیکا

چاپ اول: بهار 1389

***

«ما [اعضای جبهه زاپاتیستی در مکزیک] تا حدودی به این سمت گرایش داریم که تنها به آن چه دولت می گوید اهمیت ندهیم، بلکه بیشتر کوشش می‌کنیم تا ببینیم که خودمان چه کار می‌توانیم انجام دهیم.[…] گرایش دائمی‌ای وجود دارد که ببینیم آن بالایی‌ها چه می‌کنند. ما بر این باوریم که دیگر نمی‌شود به این شکل از کار ادامه داد. باید در حالی که می‌دانیم در آن بالاها چه خبر است، بدیل خودمان را بسازیم. بنابراین برای ما پیش‌گویی این که فوکس [رئیس‌جمهور مکزیک] چه کاری خواهد کرد، جالب نیست. مهم‌تر این است که ما چه کاری می‌توانیم بکنیم.»

بخشی از مصاحبه با خاویر اِلوریگا، عضو کمیته هماهنگی جبهه زاپاتیستی

***

عدالت همواره یکی از مهم‌ترین خواست‌های انسان بوده است و تلاش برای آن، یکی از غنی‌ترین چشمه‌هایی است که در طول تاریخ، برای انسان‌ها ثمرات بسیار با خود به همراه داشته است: پیدایش انسان‌هایی که به عوض بی‌تفاوتی و زندگی فردگرایانه نگران تحقق برادری و انسان‌دوستی هستند؛ روبرو شدن با عمیق‌ترین مسائل و معنای زندگی؛ رقم خوردن جماعت‌هایی (و گاه جامعه‌هایی) که در آن تماشای درد و رنج‌دیدگی دیگران، امری روزمره و عادی تلقی نمی‌گردد؛ و بالاخره پرسش از اینکه چگونه می‌توان امیدوارانه زیست. این همه، می‌توانند برکت‌های کوشش در راه عدالت باشند.

یکی از بخش‌های زندگی که همیشه با مسئله‌ی عدالت درگیر بوده است، کار و اشتغال است. سود، سرمایه، کارگر، ابزار و فرایند کار، کالا، دستمزد، معنای کار و … اموری هستند که مسئله‌ی عدالت-ظلم می‌تواند در مورد آن‌ها وجود داشته باشد و البته در طول تاریخ این چنین بوده است.

امریکای لاتین، سرزمینی است که طی دو قرن اخیر شیوه‌های گوناگونی عدالت‌طلبی را دنبال کرده است و از این رو آشنایی با آن، علاوه بر شناخت پیروزی‌ها و ناکامی‌های گذشته، می‌تواند ما را برای گام‌های سنجیده‌ی بعدی آماده نماید. «امروزه در حالی که بسیاری از جنبش‌های جهانی، از جمله در نتیجه‌ی تک قطبی شدن جهان [و یکّه‌تازی امریکا]، تضعیف شده یا موقتا سرکوب و نومید گشته‌اند، مبارزات توده‌ای در آمریکای لاتین از تحرک و ابتکار چشم‌گیر و آموزنده‌ای برخوردار است. نمونه‌هایی از آن‌ها را می‌توان دید: جنبش زاپاتیستی در مکزیک، جنبش کارگران بیکار(پیکته‌روها)، جنبش کارخانه‌های بدون کارفرما در آرژانتین، مبارزه با شرکت‌های نفتی در اکوادور، مبارزه با خصوصی‌سازی منابع طبیعی به ویژه آب در بولیوی، جنبش مقاومت بومیان برای حفظ شأن انسانی و کسب استقلال، مبارزه به جهانی شدن سرمایه و نمادهای آن مانند بازار مشترک آمریکای جنوبی.»

کتاب «جنبش‌های کنونی امریکای لاتین»، مجموعه‌ای از مصاحبه‌های گوناگون با اعضا و یا رهبران این جنبش‌ها و حرکت‌هاست. در طی این مصاحبه‌ها در مورد مسائل گوناگونی گفت و گو صورت می‌گیرد: مسائل و مشکلات دنیای کار، وضعیت زندگی کارگران و شاغلین، چگونگی شکل گرفتن و بر پا ماندن گروه‌های کارگری و دیگر گروه‌های اجتماعی‌، نقش دولت و نیز سیاست‌های جهانی مانند سلطه‌ی امریکا بر بازارهای داخلی. مکزیک، برزیل، بولیوی، آرژانتین و السالوادور کشورهایی هستند که حرکت‌های مردمی آن مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌اند.

بنا به شرایط و فضای کشورهای امریکای لاتین، در آن‌جا راه‌حل‌های رادیکال و نظامی همواره بخشی از تلاش برای احقاق حقوق مردم بوده‌اند و در برخی فصول کتاب، این گونه حرکت‌ها نیز معرفی شده‌اند. با این همه، قریب به اتفاق حرکت‌ها و جنبش‌های معرفی شده در کتاب، جنبش‌های مردمی هستند؛ یعنی جنبش‌هایی که تغییر را از طریق تلاش‌های نخبه‌گرایانه‌ی سیاسی و یا مبارزات نظامی دنبال نمی‌کنند، بلکه معتقدند که تک تک افراد و گروه‌های اجتماعی می‌بایست مشارکتی فعال و دائمی در فرایندهای اصلاحگرانه داشته باشند.

تغییر بزرگی که زاپاتیسم به وجود آورده آن است که برای گرفتن قدرت دولتی مبارزه نمی‌کند…زاپاتیسم می‌گوید که بومیف حاشیه‌نشین، کارگر، استاد، دانشجو و بیکار به یک اندازه مهم هستند. یک گروه اجتماعی که سلطه داشته باشد، نداریم…ما برای فرایندهای اجتماعی و سیاسی‌ای مبارزه می‌کنیم که در آن مردم‌سالاری واقعی وجود داشته باشد…این قدم اول مبارزه است برای آن که مردم تصمیم بگیرند که مبارزه‌شان اجتماعی باشد.(ص 23)

برخی از فصول کتاب از این قرارند: «مصاحبه با رامون پَچِه‌کو، دبیر روابط بین‌المللی سندیکای برقکاران مکزیک»، «مصاحبه با المار سِه‌سیمبرا؛ عضو کمیسیون روابط بین‌المللی جنبش کارگران روستایی بدون زمین(MST)»، «سازمان‌ها و عناصر فعال در بولیوی»، «مصاحبه با اسکار الیورا، دبیر اول کنفدراسیون کارگران کارخانه‌ای و سخنگوی ائتلاف دفاع از آب و زندگی»، «مصاحبه با یوری فرناندز، از رهبران کارگران لباس‌دوزی بروکمن»، «وقتی کارگران کارخانه را کنترل می‌کنند…؛ مصاحبه با چهار تن از کارگران کارخانه‌ی سرامیک زانون در آرژانتین».

به جز فصل «السالوادور» که مصاحبه‌های مربوط به آن در دهه‌ی 90 انجام شده‌اند، بقیه‌ی مصاحبه‌های کتاب مربوط به سال‌های 2005-2000 هستند.

داستان‌ها، وقایع و شخصیت‌های کتاب برای تلاش و گام نهادن در راه انگیزه‌بخش اند؛ به علاوه ایده‌ها، الگوها و راهکارهای مختلفی را نیز به ما نشان می‌دهند و کمک می‌کنند تا راه تغییر برای ما روشن‌تر شود.

***

قطعات و بخش‌هایی از متن کتاب:

v      جنبش کارگران روستایی بدون زمین در برزیل

–         ما…هر وقت به شهری می‌رسیدیم، چند روزی در آن شهر می‌ماندیم و با مردم حرف می‌زدیم در محلات فقیرنشین و در اتحادیه‌های کارگری جلسات مختلفی برگزار می‌کردیم؛ به مدارس می‌رفتیم. اگر آن شهر دانشگاه داشت به دانشگاه می‌رفتیم. سراغ رسانه‌های گروهی می‌رفتیم تا با آن‌ها بحث کنیم و نشان دهیم که نظر مردم برزیل در مورد شرایط چیست.

–         امروز جنبش‌های سندیکایی دیگر کار مردمی نمی‌کنند. احزاب کار مردمی نمی‌کنند. آن‌ها دارند تبدیل به مؤسسات انتخاباتی می‌شوند. بنابراین باید تمام این فضای خالی را پر کرد. این‌ کارها سهم جنبش ماست که سراغ دیگر اقشار مردم می‌رود، با آن‌ها حرف می‌زند، بحث می‌کند…ما معتقدیم که نمی‌شود که یک گروه کوچک [از رهبران]، انقلاب اجتماعی را به انجام برسانند. این تغییر با همه در یک جنبش [همگانی]… انجام خواهد شد.(ص 99-98)

v      «وقتی کارگران کارخانه را کنترل می‌کنند؛ مصاحبه با چهار تن از کارگران کارخانه‌ی سرامیک زانون در آرژانتین»

–         افراد زیادی بودند که با حقوق 650 پزویی کار می‌کردند، در حالی که رفقای قدیمی‌تر  حقوق‌شان بسیار بالاتر بود. در آن زمان به کارگران قدیمی گفته می‌شد که جدیدی‌ها کارشان را از دست آن‌ها در خواهند آورد. بدین وسیله بین کارگران تفرقه می‌انداختند و شرایطی را به وجود آوردند که هیچ کس چشم نداشت دیگری را ببیند؛ یک طرف کارگران جدید و طرف دیگر کارگران قدیمی. […] ما به عنوان کمیته‌ی کارخانه می‌بایستی علیه این سیاست مبارزه می‌کردیم. برای مثال، در آن زمان کسی که نماینده‌ی کارگران بود، امتیازات ویژه‌ای داشت؛ از جمله اینکه حقوقش بسیار بالاتر از یک کارگر معمولی بود. آن زمان، کمیته‌ی ما قرار گذاشت که هیچ یک از اعضای کمیته حق ندارد از این امتیازات استفاده کند و باید قبل از هر چیز از امتیازاتش چشم بپوشد. این کار باعث کسب اعتماد کارکنان دیگر نسبت به  کمیته‌ی کارخانه شد.(ص 236-235)

–         آن‌ها مطرح کردند که به خاطر بحران کارخانه، می‌خواهند صد نفر را اخراج کنند و فقط 280 تا 300 کارگر را در بخش‌های تولید زانون(کارخانه سرامیک‌سازی) نگه دارند. اما ما گفتیم که بحران واقعی نیست و اگر راست می‌گویند که بحران دارند، دفاتر حساب و کتاب کارخانه را علنی کنند. اگر شرکت واقعا دچار بحران باشد، ما هر کاری که لازم باشد می‌کنیم تا سقوط نکند. با چنین دیدی می‌خواستیم آن‌ها را وادار کنیم که دفاترشان را علنی کنند و هرگز چنین کاری نکردند. با سرشماری از کامیون‌هایی که با کالاهای از پیش فروش رفته کارخانه را ترک می‌کردند، نشان دادیم که بحرانی در کار نیست. حساب کردیم که با 5 روز فروش می‌شود حقوق همه‌ی کارگران و بهای مواد اولیه را پرداخت و باقی سود خالص است. این بدون در نظر گرفتن یارانه‌ی دولت مرکزی به کارخانه بود که باید آن را هم به سود افزود.(ص 237-236)

–         قبل از بستن کارخانه بعضی از نیروهای ما به مدارس می‌رفتند و برای دانش‌آموزان ابتدایی و دبیرستانی سخن‌رانی می‌کردند. این، زمانی بود که دیگر می‌دیدیم که می‌خواهند کارخانه را تعطیل کنند. بنابراین از مدارس اجازه گرفتند تا برای دانش‌آموزان حرف زده و بگویند که  معنای از دست دادن کار چیست تا جامعه آگاه شود. این دستاورد افراد و نیروهایی بود که همراه با همسران‌شان برای سخن‌رانی می‌رفتند. این کار برای ما حیاتی بود، چون توانستیم در درون جامعه کسب اعتماد کنیم.(ص 239)

–         خانم اِچه وِریا: وقتی قرار شد همه را اخراج کنند، هر کدام از ما می‌بایستی فکر می‌کردیم که چه کار می‌خواهیم بکنیم. […]باید گامی بر‌می‌داشتیم. این گام یا جستجوی شغل دیگری بود یا ماندن در کارخانه و مبارزه برای حیثیت انسانی‌ام. تصمیم گرفتم [در کنار کارگرانی که می‌خواستند کارخانه‌ را اشغال و خدشان آن را اداره کنند] بمانم و از حیثیتم دفاع کنم، چون من همه‌چیزم را به کارخانه داده بودم. ساعت‌های بسیاری را اضافه‌کاری کرده بودم چون از ما این طور می‌خواستند. من این ساعات را از خانواده‌ام می‌ربودم تا اخراجم نکنند. …[رژسای پیشن کارخانه] زنان را اخراج و به جای آن‌ها مردان را استخدام می‌کردند چون می‌گفتند زنان برایشان خرج بار می‌آورند.(ص 246-245)

–         [پس از تعطیلی کارخانه و راه‌اندازی مجدد آن توسط کارگران]…ما در حال حاضر ماهانه 300 متر از تولیدات‌مان را به مدارس، مهد کودک‌ و غذاخوری‌های مختلف هدیه می‌کنیم. این را وظیفه‌ی خود قرار داده‌ایم…[رؤسای پیشینِ] شرکت زانون هرگز چنین کاری نکرده بود. از خدمات دیگری که انجام داده‌ایم آن است که یک مرکز بهداشتی در محله‌ی روبروی کارخانه بنا کرده‌ایم؛ محله‌ای فقیر که چهل سال است که از دولت تقاضای یک درمانگاه می‌کند.(ص 245-244)

  [پس از راه‌اندازی کارخانه توسط کارگران] در خود کارخانه کارها خوب پیش می‌رود.[…] امروزه اگر بخواهیم می‌توانیم [تولید را بسیار بالا برده و] کارخانه را پر کنیم. در حال حاضر یک کارگر زانون می‌تواند بنا بر معیار عمومی حقوق خیلی بالاتری به دست بیاورد. ولی ما معتقدیم که می‌خواهیم هم‌چنان کارگر بمانیم و در عین کارگر بودن حقوقی به‌اندازه و مناسب داشته باشیم و بقیه‌ی درآمد کارخانه متعلق است به جامعه و باید به همان جا برسد.(ص 249-248)

v      مصاحبه با کریستف اوسترله، معلم و از مسئولان تشکیلات «معلمان مردمی» در السالوادور

–         این‌جا در السالوادور، مثل سراسر امریکای لاتین، مشکل ما این است که آموزش معلمین تنها در شهرهای بزرگ صورت می‌پذیرد و معلمین همیشه شهری هستند. اگر روزی هم حاضر به کار در روستاها شوند، حداکثر دو یا سه ماه می‌آیند(در شرای استثنایی برای سه سال). در السالوادور این طور است که مثلا معلمین سه‌شنبه عصر می‌رسند و پنج‌شنبه بعد از ظهر یا جمعه صبح به پایتخت برمی‌گردند. تمام تفکرشان شهری است و از جنس طبقه‌ی متوسط. به همین دلیل رابطه‌شان با دانش‌آموزان به خاطر وجود یک اختلاف عظیم اجتماعی، بی‌نهایت بد است. همیشه بچه‌ها [نسبت به معلم] یک احساس خودکم‌بینی دارند و معلمان را در رتبه‌ی رفیعی می‌بینند.(ص 290-289)

–         ما گرچه به لحاظ مالی امکانش را داریم که برای محصلین کتاب بخریم، تعداد کتب را کم کردیم تا معلم را واداریم که خود درس را تکامل ببخشد. به علاوه، در کتاب‌ها تماما زندگی شهری منعکس می‌شود: ایستگاه اتوبوس، خیابان، چراغ قرمز و … . این‌جا [در مناطق محروم] ما به چیزهای دیگری نیازمندیم. مشکلات این‌جا فرق می‌کند و نوع برخورد با محیط هم کاملا متفاوت است. موضوعاتی که ما با آن‌ها درگیریم، در هیچ کتابی در السالوادور منعکس نشده است. لذا ما مجبوریم شیوه‌ی دیگری برگزینیم. […] معلمان ما نشست‌هایی با یکدیگر دارند و سعی می‌کنند تا به مواد درسی مناسب با شرایط برسند. این نشست‌ها خیلی بیش‌تر از معلمی به درد ما می‌خورد که جلوی در کلاس فکر می‌کند: «حالا چه چیز درس بدهم؟» و لای کتاب را باز می‌کند و محصل را وامی‌دارد که از روی کتاب بنویسد.(ص 293)

–         تا زمانی که برای معلمان روستا (و مناطق محروم) ارزش کم‌تری قائل باشیم، دیگر نمی‌توان از برابری بین شهر و روستا حرفی زد. بر عکس، آ‌ن‌ها که در مناطق حاشیه‌ای و حلبی‌آبادها تدریس می‌کنند، باید درآمدشان بیش‌تر از آن‌هایی باشد که در مناطق ثروتمند و تمیز شهر درس می‌دهند.(ص 298)

–         تا زمانی که برای معلمان روستا (و مناطق محروم) ارزش کم‌تری قائل باشیم، دیگر نمی‌توان از برابری بین شهر و روستا حرفی زد. بر عکس، آ‌ن‌ها که در مناطق حاشیه‌ای و حلبی‌آبادها تدریس می‌کنند، باید درآمدشان بیش‌تر از آن‌هایی باشد که در مناطق ثروتمند و تمیز شهر درس می‌دهند.(ص 298)