«منظرهی تولِدو»، اثر اِلگِریکو، 1596
(برای دیدن جزییات بیشتر روی تصویر کلیک کنید)
چیزی که پس از اولین ثانیههای دیدن تابلوی «منظرهی تولِدو» -شهری در اسپانیا- نگاه مرا جذب میکند، آسمان است. ابرهایی تیره و شگفت با نوری آسمانی که از ماورای آنها میتابد. گویی آسمان آبستن واقعهای بزرگ است. گاهی حس میکنم جلال این منظره با هراس آمیخته است.
زیر آن آسمان، زمین است. تولِدوی عصر رنسانس عاری از آن نور آسمانی است:
این شهر «زمینی» است، خاکستری است و حتی از سرسبزی طبیعت اطراف هم بهرهای نبرده. ساختمانهای اصلی شهر بر فراز تپهای انباشته شدهاند و تاریکترین جای تابلو، افق پشت همین شهر است. دو ساختمان برجسته در دورنمای شهر دیده میشود: عمارت سلطنتی و کلیسای جامع شهر. نشانههایی از شکوه در این دو بنا دیده میشود، اما گویی این شکوه هم زمینی است؛
نجات همچنان در آسمان است.
ساختمانهای حاشیهای گویی عمدا ملالانگیز نشان داده شدهاند؛ شما نشانهای از نشاط زندگی در آنها نمیبینید. درهها نیز به نوبهی خود منظرهی زمین را چند-پاره کردهاند. اگر دقت کنید در پایین تابلو، کنار رودخانه و در جادهی رود تا شهر چند انسان دیده میشوند. انسانهای کوچکی که به کارهای این-دنیایی مشغولند.
بازگردیم به آسمان: معنای این ابرها، آن تکه های کوچک از آسمان نیلی که از لابلای ابرها دیده میشود، و آن نور ماورایی چیست؟
اِل گِرِکو فرزند آن سنت مسیحی است که هستی را در دوگانهی آسمان-زمین میفهمد. در این سنت فکری، هستی به دو بخش متعالی و پست، دنیایی و آخرتی، یا مادی و معنوی شکسته میشود.
در این جهان بینی، هر چیز این-دنیایی آلوده به گناه است (دست کم گناه آغازین آدم در بهشت) و نباید با آن گرم گرفت، یا آن را بزرگ داشت. در چنین فضای فکریای است که چنین تابلویی زاده میشود.
اما جدای از تفسیر تابلو بر اساس آموزهی جدایی آسمان-زمین، من همیشه این اثر را در دل تحسین کردهام.
چرا؟ بیایید از نو -فارغ از جهانبینی دوگانهی مسیحیت- به «منظرهی تولِدو» نگاه کنیم. آنچنان که پیشتر گفتم، این یک آسمان ابریِ عادی نیست، بلکه آسمانی آبستن است؛ آبستن امری عظیم!
گویی قیامت نزدیک است؛ نه تنها از نظر زمانی، بلکه از نظر وجودی. قیامت در آسمان موج میزند، و نبض آن در زمین هم حس میشود. چندپارگی زمین، خاکستری شهر و ساختمانهایش که به رنگ چهرهی محتضر میماند، و درختان و بوتههای پیش زمینهی تابلو که خود را آزادانه به دست باد دادهاند، همه در ذهن من وقایع روز بازپسین را تداعی میکنند.
شاید بگویند: «اما این تصویر یک روز عادی تولِدو و حاشیههای آن در سال 1596 میلادی است، نه ساعاتی پیش از قیامت!» و نکتهی مهم همینجا است:
آن امر عظیم که آسمان و زمین آبستن آنند، همینجا و هماکنون، در همین زندگی روزمرهی ما جاری است، اگر بدانیم.