معرفی کتابِ «سقراط؛ یونانی‌ای جویای حقیقت در عهد باستان»

نویسنده: پامِلا دل

مترجم: جهان‌افروز معماریان

انتشارات: ققنوس

تعداد صفحات: 110 صفحه

گروه سنی: نوجوان-جوان-میانسال-سالمند

***

«قوها، پرندگانی هستند که وقتی درمی‌یابند که باید بمیرند، گوش‌نوازتر از همیشه آواز می‌خوانند و از فکر رفتن به محضر پروردگاری که خدمتکارش هستند، شادمانی می‌کنند…اما انسان‌ها به خاطر ترس‌شان از مرگ و گمان‌شان بر اینکه مرگ بدخواه آن‌هاست، آواز جدایی قوها را مرثیه‌ی دردناک مرگ می‌دانند…قوها پیشگو‌هایی هستند که رحمت و برکاتی که در انتظار آنان است را می‌بینند و از این رو، در آن روز واپسین، با شادی و سرور بیش‌تری نسبت به هر زمان دیگر، نغمه‌سرایی می‌کنند.»

***

  • آدمی چگونه باید زندگی کند؟

این سؤالی بود که ذهن و روح سقراط را در نوجوانی به خود مشغول کرده بود. او می‌خواست اعمال و زندگی انسانی را مطالعه کند و بفهمد که سعادت و شجاعت چیست؟ چه چیز یک انسان را خوب یا بد می‌سازد؟ بهترین شیوه‌ی زندگی چیست؟ و چگونه باید با انسان‌های دیگر رفتار کرد؟

سقراط برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها شروع به جستجو می‌کند. او که در یک خانواده‌ی نه چندان ثروتمند به دنیا آمده بود، بخت کمی برای فراگیری علم داشت، زیرا در آن زمان، تنها فرزندان ثروتمندان، پشتیبانی و فرصت لازم برای آموختن علم را داشتند. اما کنجکاوی شدیدی که سقراط در وجودش داشت، باعث شد تا اندیشه‌ها و افکار دانشمندان زمان خود را دنبال کند.

او هم‌چنان که بزرگ‌تر می‌شد، شروع کرد به پرسش کردن از این دانشمندان و جزئیات افکار و نظریات آن‌ها را فراگرفت. سقراط احساس می‌کرد که بسیاری از دانشمندان، در مورد جهان طبیعی به راحتی حرف می‌زنند، اما این مردانِ به ظاهر دانشمند، هیچ پاسخی برای سؤالی که سقراط آن را بسیار اساسی قلمداد می‌کرد، نداشتند: آدمی چگونه باید زندگی کند؟

سقراط، زندگی خود را وقف یافتنِ پاسخِ این پرسش کرد.

***

C:\Users\Morteza\Desktop\معرفی کتاب سقراط\Socrates-philosophy-essay.jpg

کتاب «سقراط»، کتابی کوتاه و جذاب در مورد یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی است: سقراط. در این کتاب، ما هم با زندگی سقراط آشنا می‌شویم و هم با زمانه‌ای که او در آن زندگی می‌کرد.

سقراط، یونانی بود و حدود 2400 سال پیش در میان یونانی‌هایی زندگی می‌کرد که زندگی پر فراز و نشیبی داشتند. آن‌ها از یک طرف با ایرانی‌ها (هخامنشیان) و سایر همسایگان خود می‌جنگیدند و از طرف دیگر شهری بسیار پُر جنب‌وجوش داشتند. دانشمندان، فرماندهان نظامی، سیاست‌مدارها، نمایش‌نامه‌نویسان و اجراکنندگان تئاتر، اشراف و … هر کدام به نحوی، بر سونوشت شهر تأثیر می‌گذاشتند و سبب‌ساز حوادث مختلفی می‌شدند. در این کتاب، ما با شرایط فرهنگی و اجتماعی یونان باستان نیز آشنا می‌شویم.

C:\Users\Morteza\Desktop\معرفی کتاب سقراط\ancient-greece-21.jpg

تصویری از آتن، یکی از شهرهای مهم یونان باستان، که سقراط در آن می‌زیست

***

چند نکته در مورد کتاب:

  • گاهی، برخی از قسمت‌های کتاب، تا حدودی مُبهم و گیج‌کننده به نظر می‌رسند. یکی از علت‌های آن، این است که ترجمه‌ی کتاب، در برخی جاها، کمی مشکل دارد. البته، برخی از ماجراهایی که مربوط به دوران قدیم هستند نیز، خودشان پیچیده و سخت‌اند و چون نویسنده‌ی کتاب سعی کرده آن‌ها را خیلی سریع توضیح بدهد، آن ماجراها برای ما گیج‌کننده به نظر می‌آیند. در هر حال، وقتی کتاب را می‌خوانید، اگر بعضی قسمت‌های آن پیچیده بود، زود ناامید نشوید. حتی اگر برخی جزئیات تاریخی را متوجه نشوید، می‌توانید مهم‌ترین افکار و کارهای سقراط را بشناسید و درک کنید.
  • کتاب، عکس‌های خیلی خوب و زیادی دارد؛ عکس‌های مختلفی از زندگی سقراط و مردم یونان. کتاب، پر از عکس‌های مختلف و زیباست.
  • این کتاب برای تمامی نوجوان‌های دبیرستانی مناسب است. نوجوانانی که در سال‌های متوسطه‌ی اول (راهنمایی) قرار دارند نیز در صورتی که اهل مطالعه باشند و متن کتاب برایشان آسان باشد، می‌تواند ان را بخوانند.

***

C:\Users\Morteza\Desktop\معرفی کتاب سقراط\51242030.jpg
سقراط در کنار شاگران جوانش

این کتاب را بخوانید اگر…

  • این کتاب را بخوانید اگر که می‌خواهید خودتان را بشناسید. سقراط در یکی از معابد مذهبی یونان، ندایی را شنید که به او می‌گفت: «خودت را بشناس!»
  • این کتاب را بخوانید اگر که از زندگی رایج و روزمره، ناراضی هستید. این روزها در اطراف‌مان، آدم‌های زیادی می‌بینیم که با زبان و عمل‌شان می‌گویند: «پول، مدرک، شغل، تحصیل، نمره، مسافرت، تفریح، خنده اصلِ زندگی است». از این نظر، روزگار شما هم دقیقا مثل روزگار سقراط است. او هم با وضعیتی شبیه همین درگیر بود. اگر که این گونه زندگی کردن، شما را ارضاء نمی‌کند؛ اگر که احساس می‌کنید بخش‌هایی از وجودتان نادیده گرفته شده است؛ اگر که دل‌تان یک زندگی «حقیقی» می‌خواهد؛ این کتاب را بخوانید.

من نمی‌توانم به کسی چیزی بیاموزم؛

من تنها می‌توانم انسان‌ها به اندیشیدن وادار کنم.

  • این کتاب را بخوانید اگر که پرسش‌هایی درباره‌ی «عشق»، «شجاعت»، «دین‌داری»، «علم و دانایی»، «آزادی» و … در ذهن شما وجود دارد. کار سقراط در زندگی‌اش این بود که در کوچه‌های شهر راه برود و از آدم‌ها درباره‌ی این چیزها، سؤال کند و آن‌ها را به جستجو و تلاش برانگیزد. شما هم یک همشهری سقراط هستید. پس از کنار او به سادگی رد نشوید!

البته، برای اینکه جواب این پرسش‌ها را بگیرید، خواندن همین کتاب کافی نیست. شما نیز باید مثل سقراط بلند شوید و با خواندن کتاب‌های دیگر و پرسشگری و جستجوی بیش‌تر، جواب سؤال‌تان را دنبال کنید.

***

بخش‌هایی از کتاب:

  • «سقراط به جوانان توصیه می‌کرد که هر چیزی را که آموخته‌اند، به جای اینکه به نحو احمقانه‌ای تأیید کنند، به پرسش بگیرند. او آنان را از دنبال کردن تعالیم و باورهای جامعه بر حذر می‌داشت؛ مخصوصا به این دلیل که جامعه از بسیاری افراد نادان تشکیل شده است.»
  • به تعبیر سقراط، «زندگی ناآزموده [=بدون اندیشه و نقد] برای انسان ارزش زیستن ندارد». کاری که سقراط از جانب خدا به آن منصوب شده بود، چنان که خود می پنداشت، کمک به مردم برای آزمودن زندگی‌شان و بهتر شدن آن بود.
  • [عده‌ای از قدرتمندان، از سقراط خواستند که در محاکمه‌ی چند نفر، که بی گناه بودند، شرکت کند و حتی او را تهدید کردند که اگر همراهی نکند، او را نیز مثل محاکمه‌شوندگان، خواهند کشت]. سقراط گفت: «بهتر است در مقام طرفداری از قانون و عدالت با خطر روبرو شوم، تا این‌که با شما به خاطر ترس از زندان یا مرگ، وقتی که اهداف‌تان نارواست، همراهی کنم.» سقراط، با وجود خطر حبس یا اعدام، کاری را انجام داد که باور داشت درست است.

***

«هر چند من بسیاری اوقات سقراط را تحسین می‌کردم، اما هرگز او را شگفت‌تر از آن لحظه نیافته بودم. شاید تعجب‌برانگیز نباشد که او [حتی در آن لحظات هم] به گفتگو و پرسش و پاسخ مشغول بود؛ اما آنچه من مخصوصاً تحسین می‌کردم، نخست شادی، مهربانی و احترامی بود که با آن‌، توجه آن مردان جوان (=شاگردان) را به خود جلب می‌کرد؛ و دوم کامیابی او در تسکین اندوه ما بود.»

یکی از همراهان سقراط به نام فایدون (درباره‌ی لحظات پایانی زندگی سقراط)

C:\Users\Morteza\Desktop\معرفی کتاب سقراط\David_-_The_Death_of_Socrates.jpg