مسائلی مثل مرگ (مرگ خود و عزیزان) بیماری‌­های سخت و صعب‌العلاج (خود و عزیزان)، پیری و داشتن روابط و تعاملات مطلوب از مهمترین دغدغه­‌هایی است كه خواه­ ناخواه در طول زندگی برایمان مطرح است. وجه مشترك این مسائل تأثیرات سهمگین و مخربی است كه این‌گونه حوادث بر روح و جسم آدمی می‌­گذارد. اما خوشبختانه در بسیاری موارد آدم‌ها می­توانند كم و بیش از عهده‌ی اثرات سنگین آن برآمده و زندگی خود را به نوعی جمع و جور كنند اما در اغلب موارد این اتفاق ناشی از ویژگی منحصر به فرد آدمی در « فراموش» كردن است.[1] از طرف دیگر در مواجهه با این مشكلات، در بسیاری از موارد، آدمی به فروپاشی جسمی و  روحی و افسردگی مبتلا می‌شود، متأسفانه تعداد این آدم­ها كم نیستند.

در هر حال نیاز ما برای مواجهه‌ی درست و اصولی و برخورد مناسب با این وقایع كاملاً روشن است یعنی این‌كه ما مجبوریم و یا بهتر بگویم عاقلانه­‌تر است برای به حداقل رساندن میزان صدمات و رنج‌های بزرگ به تفكر، تعمق و مطالعه در خصوص این دغدغه‌ها بپردازیم و در واقع قبل از وقوع حوادث آمادگی لازم برای برخورد با آن‌ها را كسب کنیم.

مسئله‌ی پیری یكی از دغدغه­‌های اصلی ما انسان­‌هاست و برای بسیاری از ما امری محتوم است. اگر كسی موفق شود این مسئله را برای خود حل و فصل كند بخش بزرگی از مسائل دیگر زندگی برایش روشن شده است.

با نگاهی به زندگی سالمندان در می‌یابیم كه خصوصیات بد اخلاقی مثل بی‌صبری، توقعات زیاد و طلبكاری از دیگران، بی‌حوصلگی و …. ویژگی‌هایی هستند كه با پیری آشكار می­شوند و البته بروز نمایان‌تری دارند زیرا در دوران پیری و ضعف جسمانی، آدمی توانایی كمتری برای پوشاندن این عیب­ها دارد. در جوانی امكانات و توانایی بیشتری برای سرگرم كردن خود و در نتیجه فراموش كردن عیب­ها و رذیلت­های اخلاقی خود داریم بدون آن‌كه كاری جدی برای رفع آن‌ها انجام دهیم، و نتیجه این می­شود كه ویژگی­های بد اخلاقی در ما باقی مانده، رشد می­كند و بزرگ و بزرگ‌تر می­شود (مانند ماجرای خاركن و خار در مثنوی) و در زمان پیری …!!

مثال­های متعددی از زندگی روزمره می­‌توان زد كه فرق روزگار جوانی و پیری را نشان می‌­دهد؛ در جوانی خانه و زندگی مستقل داریم، از توانایی جسمی بسیاری برخورداریم، توان و استقلال مالی داریم، و مجبور نیستیم كه با كسانی كه از آن‌ها خوشمان نمی­آید و به هر دلیلی از رابطه با آنها لذت نمی‌بریم، ارتباط برقرار كنیم (شاید حتی نیازی به این رابطه را در خود احساس نمی‌کنیم)، حتی در رابطه با همسر و فرزندان هم تا حدودی با توجه به امكانات وتوانایی‌های موجود از استقلال نسبی برخورداریم و اگر هم مشكلی پیش آید به زودی برطرف می‌شود زیرا این روابط بر اساس نیازهای دو طرفه تنظیم شده است و اگر شما چیزی می­دهید حتماً چیزی می­گیرید! پس طرفین رابطه تا حدودی به این راضی می­شوند كه سوء اخلاق و رفتار یكدیگر را تحمل كنند. در ضمن این امكان را دارند كه وقتی تحمل این سوء اخلاق از حد گذشت، از یكدیگر ـ حداقل تا داشتن فرصت مناسب برای فراموش كردن! ـ فاصله بگیرند.

اما امان از پیری و تنهایی! شما بسیار پیر و فرتوت شده­‌اید، حتی اگر ثروتی داشته باشید توان نگهداری و حفاظت از آن را ندارید و نمی‌­توانید آن‌را مدیریت كنید. حتی اگر خانه­‌ای داشته باشید، دیگر نمی‌­توانید به تنهایی در آن زندگی كنید. از لحاظ جسمی به شدت نیازمند هستید، دیگر به راحتی از عهده‌ی اداره امور فردی و اجتماعی خود بر نمی‌­آیید و به شدت نیازمند كمك هستید (گاهی کاملاً گیرنده‌‌ می‌شوید) در چنین شرایطی در رابطه با اطرافیان اعم از اینكه فرزندان شما باشند یا بستگان نزدیك به شدت دچار مشكل می‌­شوید. در این موقعیت چه می‌کنید؟ عده‌ای از سالمندان از طرف اطرافیان پذیرفته می‌شوند. اگر سویه‌ی اخلاقی بودن جوان‌ترها را در نظر نگیریم به احتمال قوی پیری پذیرفته می‌شود که روح اخلاق در او پیر نشده و تنها جسم او ازکارافتاده باشد اما ما در این‌جا درباره‌ی پیری و کهنسالی‌ای صحبت می‌کنیم که روزگاری توان جسمی پرده بر عیب‌هایمان داشته و حالا پرده برداشته شده است. پرده از چه؟! رذیلت­های اخلاقی، دنیادوستی، مال دوستی، بی صبری، خودپسندی، تكبر، جهل و….این‌ها به سرعت آشكار می­شوند، بله درست است دیگر نمی­توانیم در پشت نقابی از تواضع، خودپسندی خود را بپوشانیم، دیگر نمی­توانیم با بخشش (انفاق) بخل خود را بپوشانیم، شح نفس (حرص و آزمندی) به شدت نمایان می­شود و این تحمل را برای اطرافیان كه آن­ها هم همین ویژگی­ها را دارند، دشوار می­كند (حتی اگر فرزندمان باشند!) دیگر وجود نیازهای دوطرفه، تحمل نسبی را امكان­پذیر نمی­كند زیرا سالمند از لحاظ مادی كه تماماً نیاز است و از لحاظ معنوی هم كه این امكان وجود ندارد كه برای فراموشی از یكدیگر فاصله بگیریم! پس زندگی به كام‌ ما تلخ و تلخ­تر می­شود!! با بی‌­صبری وكج­خلقی­ موجب اوقات تلخی و عصبانیت سایرین می­شویم،  تكبر و خودپسندی‌مان احترام، تمجید و محبت بیشتری را از اطرافیان می‌­طلبد در حالی­كه سایرین چیزی را كه قابل تمجید، احترام و یا محبت باشد نمی­‌یابند، بلكه روز به روز خسته­‌تر می­شوند، جهل و نادانی­مان موجب ارائه‌ی نصیحت­‌های بی‌­حاصل و تكراری و دخالت­های بسیار تنش­‌زا و جنجالی می‌­شود زیرا اطرافیان هم درست مثل خود ما هستند و درست به همان اندازه نادان، متكبر و بی‌­صبر هستند اما خود بی‌­خبرند و آن‌کس که پیر است در موضع ضعف قرار دارد! در نتیجه این سالمند است كه تنها متهم اصلی دادگاه اخلاق خانواده محسوب می­شود!

در دوران پیری ضعف­ها ومحدودیت­های جسمانی – حركتی، تحمل دردهای مزمن و انواع بیماری­ها، تحمل دارو و درمان­های بی­تاثیر كه خود با عوارض فراوان توام­مند، مزید بر علت شده بر كج‌­خلقی سالمند می­افزاید، توهمات ذهنی و زیاده­‌گویی و صحبت­‌های تكراری و مداوم موجب خستگی اطرافیان شده و سبب بدرفتاری وعصبانیت آنها می­شود و متقابلا  تحمل بدرفتاری و كج‌­خلقی دیگران بر روحیه و رفتار سالمند نیز تاثیرات سوء خود را می­گذارد. علاوه بر این مسائل محدودیت­‌های اقتصادی، عدم توانایی فكری و فیزیكی بر مدیریت ثروت و داشته­‌های مادی برای كسی كه در تمام عمر تنها بر این داشته­‌ها تكیه كرده است می‌­تواند بسیار زجر آور باشد و منجر به این شود كه سالمند درصدد انتقام و زجر دادن اطرافیان خود برآید هر چند كه آنها فرزندان وی باشند!!

در چنین شرایطی چه بایدكرد؟ برای روزگار پیری خود چه بیندوزیم؟ به كسانی كه درگیر نگهداری از سالمندان هستند چه توصیه‌ه­ای داشته باشیم؟  پاسخ به این پرسش‌ها برای همه‌ی ما ضروری است زیرا یا پیر می­شویم و یا به ناگزیر بایستی از پیرانمان مواظبت و نگهداری كنیم.

بهتر است این‌را جور دیگری بگویم: «پاسخ به این پرسش‌ها برای همه‌ی ما ضروری است زیرا یا پیر می‌شویم و یا از پدربزرگ و مادربزرگ‌هایمان می‌بایست مراقبت کنیم. شاید این شروعِ تغییر نگاه، شروعِ از هم اکنون اخلاقی شدن باشد.

بی‌صبری را در مقابل ناتوانی «جسمانی» پدربزرگ به صبور شدن تبدیل می‌کنم و تکبرم را زیر قدم‌های عصای مادربزرگ به خاک می‌سپارم.

 


[1] – اما باید اذعان كرد كه فراموشی راهكار مناسب و همیشگی برای برخورد با این مسائل نیست زیرا زندگی انسان­ها به طور طبیعی لبریز از این مسائل بوده و اگر یكی را فراموش كرد، دیگری به سراغش می­‌آید.