به کار جهان نپردازم،
خجستگی از آن همه.

*
*

دل بستن از کف نهادن است،
چنین نیست فرزانه.
دست بدارد، تباه نگردد.
دل نبندد، به کف آرد.

*
*

بسا ناکام در آستانه ی فتح،
آغاز و انجام را یگانه بین،
ناکام کی شوی؟

*
*

دریا چرا فرمانروای صد رود است؟
به پایشان جاری‌ست.

*
*
مردم گرسنه اند،
حاکمان خراج و باج می بندند، پس گرسنه اند.

مردم آشوبگرند،
حاکمان بند می بندند، پس آشوبگرند.

مردم مرگ را به بازی گیرند،
آزمندند، پس مرگ را به بازی گیرند.

آرام گیر، زیستن در توست.

(دائو د جینگ، ترجمه هرمز ریاحی و بهزاد برکت)