از «سیاحت شرق»
زندگینامهی خود نوشتهی آیتالله آقا نجفی قوچانی (1363ـ1295 ه.ق.) [....] پدرم از حجرهی آقای استادم پایین آمد و اشاره کرد که برویم، رفتیم رو به خانه، پرسید آمدی پایین چه…
زندگینامهی خود نوشتهی آیتالله آقا نجفی قوچانی (1363ـ1295 ه.ق.) [....] پدرم از حجرهی آقای استادم پایین آمد و اشاره کرد که برویم، رفتیم رو به خانه، پرسید آمدی پایین چه…
معلمها دربارهی تجربهشان با هم گفتگو میکنند آن: «پس از یک سال تجربه، آخرش به این نتیجه رسیدم که من برای این کار ساخته نشدهام. با عشق و علاقه و…
من، کاری را که من میخواهم کرد، وقتی بزرگ شدم، یک کار نیست، خیلیه. میخواهم جوشکار شوم، حلبی ساز، دستفروش. پدرم هم همهی این کارها را میکند، به این خاطر من هم میخواهم این کارها را بکنم. اما دقیقاً نمیدانم چه شغلی را پیش میگیرم، وقتی بزرگ شدم. بعضی وقتها، وقتی پدرم پول درست و حسابی گیرش میآید، میخواهم این کارها را بکنم. اما وقتهای دیگر که به در و دیوار فحش میدهد چون یک لیر هم کاسب نیست، آن وقت نمیخواهم این کارها را بکنم....
چهل و پنج شیطان کوچک (زهره حکیمی، رشد معلم شمارهی 4، سال تحصیلی 69 – 1368) آغاز سال تحصیلی سومین سال خدمتم بود. تازه رسمی شده بودم و به…
دوستان عزیز، مجموعهی سوم سرگرمیها شامل چند معمای متنوع از نظر محتوا و درجهی سختی میباشد. همچنین آموزش یک بازی جذاب برای علاقهمندان به حل جدولهای سودوکو به نام "کِنکِن"…
معمای کیسه فلفل وقتی پیتر و دوستش پل با هم کار میکنند میتوانند در 20 دقیقه یک کیسه پر از فلفل ترشی بچینند. پل و دوستش پرکینز، با هم این…