در برابر دیدگان معشوق (روایتی از واقعه محرم)

... امام شب بیست و هشتم رجب چون عزم کرد که از مدینه به جانب مکه خارج شود، همه‌ی اهل بیت خویش را جز «محمد بن حنفیه» برادرش و «عبدالله بن جعفر بن ابی طالب» شوی زینب کبری‌(ع) باخود برداشت و پس از زیارت قبور، در تاریکی شب روی به راه نهاد در حالی که این مبارکه را بر لب داشت: فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین و این آیه در شأن موسی(ع) است آن گاه که از مصر به جانب مَدین هجرت می‌کرد. ‌ راوی: و این چنین بود که آن هجرت عظیم در راه حق آغاز شد و قافله‌ی عشق روی به راه نهاد. آری آن قافله، قافله‌ی عشق است و این راه، راهی فراخور هر مهاجر در همه‌ی تاریخ. هجرت مقدمه‌ی جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند؛ مردان حق را سزاوار نیست که سر و سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آنگاه که حق در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّاق و قدّاره بند‌ها بر آن حکومت می‌رانند.

ادامه خواندندر برابر دیدگان معشوق (روایتی از واقعه محرم)

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد