(دریافت متن مناسب چاپ به صورت PDF)
رهاییِ خویش، رهاییِ جهان
نیمه دوم قرن بیستم، شاهدِ پیدایشِ چند ایدئولوژیِ «رهاییبخش» بوده است. این ایدئولوژیها عبارتاند از: رهاییِ زنان، رهاییِ سیاهپوستان، رهاییِ بومیان [مثلا سرخپوستان]، الهیات رهاییبخش [آمریکای لاتین و جنوب]، و حتى رهاییِ حیوانات.
از یک جهت این ایدئولوژیها بسیار متفاوت اند، چرا که هر یک مخاطبان خاصی دارند؛ زنان، بومیان، سیاهپوستان و … . اما این گروه ها لزوما هدفهایی متضاد یا ضد هم ندارند. در واقع، عضویت در یک جنبشِ رهاییبخش، ممکن است با عضویت در دیگری تداخل کند و در واقع اغلب چنین است. از همین رو، در این گفته هیچ تناقضی نیست که بگویند عضوی از جنبش الهیات رهاییبخش، یا عضوی از جنبشهای رهایی زنان یا سیاهپوستان یا …، خود را وقفِ دفاع از حقوق بومیان کرده است. اما به طور کلی میتوان این ایدئولوژیهای متفاوتِ رهاییبخش را همچون اعضایِ جداگانهی یک خانواده ایدئولوژیکی گسترده و متنوع در نظر گرفت.
اعضای این خانوادهی ایدئولوژیها، در چندین مشخصه اشتراک دارند:
نخست، هر ایدئولوژی رهاییبخشی، مخاطبان خاصی دارد؛ بر اساس جنسیت، نژاد، طبقه، نوع و مانند آن.
دوم، این گروهِ مخاطب به اعتباری از سوی گروهِ اجتماعیِ دیگری تحت ستم قرار دارد؛ سیاهپوستان از سوی سفیدپوستان، زنان از سوی مردان، مردم بومی از سوی استعمارگران، فقرا از سوی اغنیا و حیوانات از سوی انسانها.
سوم، هدف ایدئولوژی آزاد کردن گروه ستمدیده از دست ستمگران است؛ نه تنها با از بین بردنِ موانعِ بیرونی (مثلا قوانین تبعیض آمیز ضد بومیان آمریکا)، بلکه از طریق روشنسازی، انتقاد و غلبه بر موانعِ درونی– یا به بیان شاعرانهی ویلیام بلیک «قیدهای ذهنساخته» – برای رهاسازی خویش و خودرستگاری. این موانع درونی را میتوان شامل از خودبیزاری، کمبود عزتنفس، احساس خودکمپنداری، ناتوانی، جهل و مانند اینها دانست.
چهارمین سیمای مشترک میان همه ایدئولوژیهای رهاییبخش، کوششِ این ایدئولوژیها برای «ارتقاء آگاهیِ» ستمدیدگان است، تا از این طریق آنان را برای آزاد ساختنِ خود از قیدهای درونیشدهشان توانمند سازند (این مشخصه همچنان که ملاحظه خواهیم کرد دربارهی رهایی حیوانات صدق نمیکند).
پنجم و سرانجام، ایدئولوژیهای رهاییبخش به ستمگران نیز عنایت دارند، و همچنان که فیلسوفانی چون هگل و ژان ژاک روسو توجه کردهاند، ستمگر نیز اسیر تصورِ خویش از برتری است. به گفته روسو (در کتاب قرارداد اجتماعی ۱۷62): «آن کس که خود را اربابِ دیگری میبیند به اندازه همان برده، در اسارت است.»
(بیشتر…)