خواب آلود

شب است. وارکا، پرستاری کوچک، دختری سیزده ساله، گهواره‌ای را تکان می‌دهد که طفلی در آن دراز کشیده‌است. وارکا به آرامی زمزمه می‌کند:«‌بخواب ای طفلکم حالا، كه می‌خوانم برات لالا»چراغ…

ادامه خواندنخواب آلود
دانشجو

در ابتدا هوا خوب و آرام بود. باسترک‌ها می‌خواندند و از مرداب‌ها صدای یکنواخت و رقت‌انگیز موجودی زنده، صدایی مثل دمیدن در یک بطری خالی به‌گوش می‌رسید. پاشله‌ای پرواز می‌کرد…

ادامه خواندندانشجو
فقط یک شب

امشبمی‌توانیدکسی باشید که من نیستمو چیزی بخواهید که من نمی‌خواهممی‌توانید بخندیداز ایستادنم بر خاکریزبرهنه‌ی برهنهو دویدن گریهدر رگ‌های چهره‌امچهره‌ای که با رؤیاهای خونین                          روشن شده است.می‌توانید آقایان!که من چنگالم را…

ادامه خواندنفقط یک شب
صدای گام‌ها در دهلیز مرگ

            (1)صدای گام‌هادر دهلیز مرگهمهمه، فریادـ وای بر تو... آخ!ـ بگریز... از این درـ بشتاب، داخل شو،                 به این سرداب.دویدن‌ها، کشمکش، در دخمه‌های مرگکشته‌ها: هفتاداسرا: نودبیش از نود مجروح.سکوت، سکوتای…

ادامه خواندنصدای گام‌ها در دهلیز مرگ

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد