You are currently viewing ماه مهربان و طردشدگان از مدرسه (نگاهی به وضعیت بازماندگی از تحصیل در آستانه شروع سال تحصیلی)

«به نام بینای شنوا»

«عده‌ای در تاریکی‌‌اند؛

عده‌ای در روشنایی.

و ما آنان را می‌بینیم که در روشنایی‌اند؛

نه آنانی را که در تاریکی‌اند.»

                                  برتولت برشت

دریافت فایل pdf  مقاله‌ی «ماه نامهربان و طردشدگان از مدرسه»

(برگرفته از: روزنامه‌ی اعتماد، شماره 4732 – چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹)

ماه نامهربان و طردشدگان از مدرسه

«خوب یادم است؛ وقتی کوچک‌تر بودم نمی‌توانستم به مدرسه بروم و همیشه در حسرت درس و کتاب و مدرسه و لباس فرم بودم. از 5 خواهر و برادری که بودیم سه تای اول‌مان نتوانستیم به مدرسه برویم. آن روزِ اول مهری که برادرم را به‌خاطر دو ماه اضافه سن در مدرسه قبول نکردند؛ هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. گریه می‌کرد و می‌گفت: «حالا که من را در مدرسه نمی‌خواهند این‌قدر کار می‌کنم تا بمیرم.» و همین‌طور که هق‌هق می‌کرد از خانه بیرون رفت.

روزهای اول مهر را دوست نداشتم. از خودم متنفر بودم و از پدرم که فکر می‌کردم حتماً تقصیر او و بی‌عرضگی‌اش است که نمی‌توانیم درس بخوانیم. اگر روزی از جلوی در حیاط مدرسه‌‌ای رد می‌شدم دلم پر می‌کشید برای شنیدن هیاهوی تویش. گاهی خودم را محکم می‌گرفتم؛ بی‌اعتنا از جلوی در مدرسه رد می‌شدم و هم‌زمان در دلم جنگ و غوغا به‌پا می‌شد. بعضی وقت‌ها دلم می‌خواست بچه‌های مدرسه را اذیت کنم. مدرسه سرزمین ناشناخته‌ای بود که من را به آن راهی نبود.

 بزرگ‌تر که می‌شدم زندگی برایم سخت‌تر می‌شد و حسرت‌های کودکیم روزبه‌روز بیشتر. برای آن‌ها که درس می‌خواندند آینده می‌توانست معنی یک شغل آبرومند را بدهد؛ استقلال؛ احترام؛ احساس مفید بودن؛ احساس کفایت. برای من اما آینده چیزی نبود جز یک ازدواج معمول با کسی که حتی تا سرسفره‌ی عقد نمی‌شناختمش. من را زودتر از بقیه‌ی هم‌سن و سال‌هایم شوهر دادند. یکبار شوهرم با من دعوای مفصلی کرد؛ کتک و فحش و ناسزا؛ می‌گفت: «هرزه‌ای! و در خیابان حواست به این و آن پرت است.» خرید رفته بودم آن‌روز و مغازه‌‌دار مبلغی خیلی بیشتر از آن‌چه که باید را کم کرده بود. من نفهمیده بودم. دفعه‌ی اولم نبود شاید. اما آن دفعه خیلی زیاد بود.

زندگی در میان کسانی که می‌توانستند بخوانند و بنویسند برایم راحت نبود. از خودم خجالت می‌کشیدم. همیشه فکر می‌کردم ارزش من از آن‌‌های دیگر کمتر است حتماً. امضای رضایت‌نامه‌های بچه‌هایم، دادن دارو سرموقع و فهمیدن این‌که کدامش را کی باید خورد و رفتن به درمانگاه و بیمارستان و رفتن به جاهای ناآشنای شهر برایم همیشه مایه‌ی عذاب بوده است. مثلاً امان از وقتی که در جایی، در خیابانی گم می‌شدم یا باید آدرس جدیدی را پیدا می‌کردم. تابلوهای راهنما و خیابان‌ها و کوچه‌ها را که نمی‌توانستم بخوانم؛ تا جایی که می‌شد از کسی هم نمی‌پرسیدم؛ نمی‌خواستم دیگران بفهمند که بی‌سوادم. نگاه‌های تحقیرآمیزشان آزارم می‌داد. بی‌سوادی برایم ننگ بود؛ ننگی که با این همه انگار روی پیشانی من داغ خورده بود. تقدیر من بود شاید. تقدیری که تغییر دادنش چندان در توان و قدرت من نبود.»[1]

بی‌سوادی و بازماندن از مدرسه یک بعد سیاسی هم دارد. مثلاً سلب حق رأی. «طبیعتاً این روزها کسی نمی‌گوید که بی‌سوادها حق رأی دادن ندارند. ولی برای یک بی‌سواد پای صندوق رأی رفتن چه معنایی می‌تواند داشته باشد وقتی که حتی نمی‌دانی کسی که به جای تو می‌نویسد روی آن برگه، دقیقاً چه چیز را نوشته است. بدبین نیستم. فکر و خیالات هم به سرم نزده؛ با چشم‌های خودم دیدم. با همین گوش‌ها شنیدم. داشتند می‌خندیدند. یکی‌شان تعریف می‌کرد که در آن روز انتخابات چطور گوشه‌ی حوزه‌ی انتخابیه ایستاده بودند تا برای بی‌سوادها تعرفه بنویسند. پیرزنی از آن‌ها کمک خواسته بود. و او نام دیگری را نوشته بود. پیرزن که احتمالاً خیلی سرد و گرم چشیده بود و بارها به‌خاطر بی‌سوادی کلاه سرش رفته بود ناگهان رو می‌کند به کسی توی صف و می‌گوید: «ننه بیا ببین اینو درست نوشته‌ن برام» و آن‌ها پا گذاشته بودند به فرار.[2]» این تازه فقط ماجرای نوشتن روی برگه‌های رأی است. این‌که چطور می‌خواهی داوطلب‌ها را بشناسی و از آن‌ها مطالبه کنی که حکایت مفصل‌تری است. سیاست هم که فقط انتخابات نیست؛ جایگاه شخص در نظام قدرت است؛ در ساختار تصمیم‌گیری؛ در آگاهی از حقوق خود است؛ در راه‌‌هایی که برای احقاق حقش می‌شناسد و در میزان توانایی که در این راه در خود و دیگران می‌یابد. شاید یک بی‌سواد بتواند پول‌هایش را بشمارد تا آخر ماه بفهمد که صاحب کار سرش را کلاه گذاشته یا نه ولی چندتای آن‌ها می‌توانند ساختار قدرتی را بشناسند که آن‌ها را بی‌آنکه بدانند استثمار کرده است. بی‌سواد یا کم‌سواد، اگر نگوییم همیشه ولی در بسیاری از موقعیت‌های شخصی و اجتماعی محتاج مرحمت دیگران است و مجبور می‌شود تا به‌خاطر آن باج بدهد. در بسیاری از موقعیت‌ها یاد می‌گیرد که فکر نکند چون بی‌سواد است و جاهل؛ تا به‌جای او متخصص، پزشک، مهندس، صاحب‌کار، تلویزیون و حتی کودکش تصمیم بگیرد. یاد می‌گیرد تا سکوت کند و در جمع با‌سوادها و شاید رفته‌رفته در نزد خود دانش، نظر و تجربیات شخصی‌اش، خودش را بی‌قدر و منزلت بداند. بی‌سوادی طرد از رابطه قدرت است و سپردن اراده، اندیشه، آزادی و ظرفیت‌‌های انسانی خویش به روابط نابرابر قدرت، سیاستگذاری و تصمیم‌سازی.

نوشته‌های بالا بخش‌هایی از تجربه‌ها و واقعیات زندگی چند فرد بی‌سواد و کم‌سواد است و با این همه از واقعیت زیسته شده‌ی آن‌ها هنوز چیزهای ناگفته بسیاری مانده است .«طبیعتاً» برای ما اعم از آن‌ها که مدرسه رفته‌ایم یا نه، و اعم از آن‌ها که منتقد سبک و سیاق آموزش در مدارس هستیم یا نه، باسوادی یکی از ضروریات زندگی امروزی است و تحصیل باکیفیت در کودکی امری بدیهی و حیاتی. آموزش عمومی کودکان یک حق است و از آن جمله مؤلفه‌هایی است که برای رشد و پویایی انسان‌ها و جوامع‌ ضروری انگاشته می‌شود. این شاخص از یک‌سو بیانگر کارآمدی نظام حکمرانی و از سوی دیگر نشان‌دهنده‌ی پتانسیل‌ها و ظرفیت‌های انسانی یک جامعه است. بسیاری از ما، بی‌سوادها را عموماً افرادی مسن می‌پنداریم. با این همه شاید ندانیم که در همین روزها، در همین نزدیکی، کودکان و جوانانی هستند که تجارب دیگری از مدرسه دارند. اگر برای برخی از ما، «مهر» همیشه «ماه» مدرسه بوده است؛ ماه دفتر و کتاب و خاطرات شیرین کودکی؛ برای برخی دیگرمان اما مهرماه یکی از آن «فصل»‌های نابرابری است. فصل طرد است؛ فصل درک خویشتنِ متفاوت از جامعه. آغاز فصل بی‌مهری و بی‌عدالتی است و آمیخته است به تبعیضی که در سرتاسر زندگی گسترده شده است.

به‌نظر می‌رسد که ایران یکی از پیشروترین کشورها در گسترش آموزش عمومی کودکان و مقابله با بی‌سوادی در سال‌های پیش و پس از انقلاب بوده است. اما پرداختن به این هدف که در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی و تحت گفتمان عدالت‌خواهانه با جدیت بیشتری دنبال می‌شد رفته‌‌رفته به سستی گرایید. به‌گونه‌ای که هرچه به دو دهه‌ی‌ اخیر نزدیک‌تر می‌شویم از شتاب پرداختن به آن کاسته و بر شمار کودکان و نوجوانان بازمانده از تحصیل افزوده شده است.

اما به راستی بازماندگی از تحصیل به چه معناست؟

بازماندگی از تحصیل یا به‌تعبیری درست‌تر «طرد از تحصیل[3]»  تعاریف متعدد و متفاوتی دارد؛ تعاریفی که گاه برپایه‌ی نیازهای واقعی نظام آموزشی و گاه بر پایه غفلت یا منافع متولیان و سیاستگذاران شکل گرفته است. با این‌حال براساس اصل 30 قانون اساسی کشور «دولت موظف است وسايل آموزش و پروش رايگان را براي همه ملت و تا پايان دوره متوسطه فراهم آورد و نیز وسايل تحصيلات عالي را تا سرحد خود كفايي كشور به‌طور رايگان گسترش دهد[4]». لذا در این نوشتار هر کودک و نوجوان 6 تا 19 ساله ساکن در ایران را که در چرخه‌ی آموزشی کشور حضور ندارد؛ بازمانده از تحصیل می‌نامیم. بنابراین تعریف کودکان بازمانده از تحصیل دو گروه عمده را شامل می‌شوند:

  1. کودکان 6 تا 19 سال که هرگز وارد سیستم آموزشی کشور نشده‌اند و اصطلاحاً بی‌سواد مطلق به‌شمار می‌آیند.
  2. کودکان 6 تا 19 سال که وارد چرخه آموزشی شده‌اند اما به دلایل مختلف آن را به پایان نرسانده‌اند.

چه تعداد از جمعیت ایران بی‌سواد و چه تعداد از کودکان و نوجوانان کشور بازمانده از تحصیل هستند؟

بنا به سرشماری انجام شده در سال 1395 تعداد بی‌سوادان 6 سال و بالاتر در کشور 4/ 12 درصد جمعیت ذکر شده است. این یعنی از هر 100 نفر ایرانی بالای 6 سال، حداقل 12 نفر بی‌سواد مطلق هستند و هرگز وارد نظام آموزش و پرورش عمومی کشور نشده‌اند[5].

هم‌چنین بنا بر همین سرشماری، 431513 نفر در گروه سنی 6 تا 19 سال بی‌سواد مطلق بوده‌اند. این آمار بخشی از جمعیت 2.386.120 نفری کودکان بازمانده از تحصیل در سال 95 است که معادل 7/14 درصد جمعیت این گروه سنی است.[6] به‌عبارت ساده‌تر در سال 95 از هر 100 نفر کودک و نوجوان 6 تا 19 سال، 15 تن به مدرسه نرفته‌اند.

به گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، در حال حاضر آمار بازماندگان از تحصیل به‌ویژه در مقطع متوسطه اول و دوم روبه افزایش است.[7]

هم‌چنین همه‌گیری ویروس کرونا در ماه‌های اخیر سبب توقف آموزش حضوری در مدارس و پیگیری آموزش‌ها از طریق فضای مجازی شد. فارغ از کیفیت این آموزش‌ها، پوشش‌دهی نامناسب اینترنت در برخی مناطق کشور، عدم دسترسی برخی از کودکان مناطق محروم به موبایل، تبلت، کامپیوتر و حتی تلویزیون، هزینه بالای اینترنت برای خانواده‌های طبقه متوسط روبه پایین و محروم، سنت‌های فرهنگی و نظایر این دسترسی بسیاری از کودکان شاغل به تحصیل در سال گذشته را با مشکل مواجه کرده است. به‌نحوی که فقط 3 میلیون و 225 هزار کودک به‌دلیل نداشتن هرگونه دسترسی به دستگاه‌های تلفن هوشمند از عضویت در شبکه آموزشی شاد بازمانده‌اند[8]. لذا پیش‌بینی می‌شود در سال تحصیلی جدید حداقل 20 نفر از هر 100 کودک به جمع کودکان بازمانده از تحصیل کشور افزوده شوند.

آیا آمارهای موجود، همه‌ی واقعیت بی‌سوادی و بازماندگی از تحصیل را به ما نشان می‌دهد؟

آنچه در تعریف بازه‌ی سنی 6 تا 19 سال از دیده پنهان مانده است لحاظ نکردن وضعیت آموزشی کودکان در سنین پیش‌دبستانی است. چیزی که در نهایت منجر به نادیده انگاشتن آموزش پیش‌دبستانی در افزایش آمار بازماندگی از تحصیل، کم‌شماری جمعیت بازماندگان از تحصیل و اتخاذ سیاست‌های نابه‌جای آموزشی می‌شود. این در حالی است که برخی سازمان‌های جهانی از جمله یونیسف، به‌دلیل اهمیت این دوره آموزشی در فرآیند تحصیل دانش‌آموزان، کودکان در سنین پیش‌دبستانی را نیز مشمول جمعیت واجدین شرایط آموزش درنظر گرفته‌اند.

اما از جمعیت کودکان در سنین پیش‌دبستانی که بگذریم باز هم آمارهای رسمی نماینده‌ی واقعیت جامعه نیستند چرا که در آن‌ها جمعیت شمارش نشده‌ی در سرشماری‌ها نیز منظور نشده است؛ منظور از جمعیت شمارش‌نشده‌ در این‌جا، جمعیت کودکان فاقد شناسنامه و کودکان مهاجر دارا یا فاقد اوراق هویتی خارج از چرخه تحصیل است.

کودکان بدون شناسنامه اغلب کودکان دارای والدین ایرانی ولی بدون شناسنامه، کودکان دارای پدر و مادر با هویت نامشخص و کودکان با پدر غیر ایرانی هستند. به گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس در سال 1396 تعداد کودکان بدون شناسنامه در کشور چیزی در حدود یک میلیون و یکصد هزار نفر تخمین زده شده است.[9]

هم‌چنین ایران بنا به شرایط منطقه یکی از مهاجرپذیرترین کشورهای جهان طی چند دهه گذشته بوده است. در این زمینه مهاجران افغانستانی بیشترین سهم را در کشور به‌خود اختصاص داده‌اند. براساس گزارش اتحادیه اروپا در سال 1397 در حدود سه میلیون مهاجر افغانستانی درایران ساکن هستند که دوسوم آن‌ها را مهاجران غیرقانونی تشکیل می‌دهند. این گزارش، جمعیت کودکان مهاجر مشغول به تحصیل در کشور را 420 هزار نفر اعلام می‌کند؛ که از این تعداد 103 هزار نفر فاقد اوراق هویتی می‌باشند.[10] بنابراین گرچه به‌طور غیردقیق، ولی می‌توان نتیجه گرفت که حداقل 500 هزار کودک افغانستانی بازمانده از تحصیل دیگر در کشور حضور دارند.

به‌علاوه نقصان دیگری که در محاسبه‌ی جمعیت بی‌سوادان کشور وجود دارد مبنای خوداظهاری افراد در سرشماری‌ها است. بنا بر این مبنا، فرد می‌تواند در هنگام سرشماری بدون ارائه مدرک یا کارنامه، میزانی را برای سواد خود تعیین کند در حالی که اظهاراتش مطابق با واقعیت زندگی او نیست. یکی از فعالین سازمان‌های مردم‌نهاد می‌گوید: «ما تابه‌حال مراجعین و متقاضیان سوادآموزی بسیاری داشته‌ایم که در سرشماری‌های رسمی اعلام باسوادی کرده‌اند مثلاً مدرک سیکل یا حتی پایه هفتم و هشتم. اما در واقعیت چنین چیزی وجود نداشته است.»

آیا بازماندگی از تحصیل در همه‌ی مناطق کشور و در میان گروه‌های مختلف اجتماعی، قومیتی و مذهبی به‌طور یکسانی دیده می‌‌شود؟

رسیدن به تصویری واقعی از وضعیت عدالت آموزشی در کشور مستلزم واکاوی ابعاد مختلف نابرابری آموزشی است. به‌طورمثال این‌که چه تعداد از کودکان بازمانده از تحصیل دختر یا پسر هستند؟ این کودکان بیشتر در مناطق روستایی زندگی می‌کنند یا شهری؟ بیشتر در استان‌ها و شهرهای توسعه یافته زندگی می‌کنند یا در شهرها و مناطق به حاشیه رانده شده؟ چه تعداد از آن‌ها دارای معلولیت هستند؟ بازماندگی از تحصیل عمدتاً در چه مقاطع و پایه‌هایی رخ می‌دهد؟ بازماندگی از تحصیل عمدتاً در میان کدام گروه‌های قومیتی و اقلیت‌های دینی و مذهبی دیده می‌شود؟ و سوالاتی از این دست می‌تواند ما را به مسئله‌یابی دقیق‌تر نزدیک کند. به‌علاوه مطالعه‌ی روند تاریخی این واقعیت نیز حائز اهمیت است. این‌که بدانیم فرآیند مقابله با بی‌سوادی و بازماندگی از تحصیل در دوره‌های تاریخی مختلف چگونه بوده است ما را با منطق عملی و پنهان در سیاستگذاری‌ها بیشتر آشنا می‌کند. و می‌تواند منجر به فهم واقع‌بینانه‌تری از دلایل نابرابری فزاینده‌ی آموزشی در کشور شود. اما از آن‌‌جا که متأسفانه مطالعات جامعی برای بررسی همه‌ی این سؤالات وجود ندارد و یا نتایج برخی از مطالعات موجود در دسترس محققان نیست در این مجال تنها پاسخ بخشی از این سؤالات را می‌توان مورد بررسی قرار داد.

نابرابری جنسیتی

بنابر گزارش ملی آموزش برای همه، ایران به‌لحاظ میزان ثبت‌نام خالص و ناخالص دوره ابتدایی تا حدودی به برابری جنسیتی دست یافته است با این همه اما تعداد دختران بازمانده از تحصیل در مقاطع متوسطه اول و دوم بیش‌ از پسرهاست.[11]  و نیز میزان نابرابری جنسیتی در روستاها نسبت به شهرها و در مناطق با توسعه نامتوازن در مقایسه با میانگین کشوری بیشتر است. به‌طور مثال درحالی‌که میانگین کشوری پوشش تحصیلی برای دختران[12] در مقطع متوسطه حدود 74 درصد است؛ در استان سیستان‌‌‌وبلوچستان به ۴۵ درصد می‌رسد[13]. هم‌چنین در سال 1390 پوشش تحصیلی برای دختران 12 تا 14 سال در استان‌های سیستان و بلوچستان، کردستان، آذربایجان غربی و خوزستان به ترتیب حدود 50، 61، 65 و 73 درصد بوده است[14].

نابرابری طبقاتی

بنابر نظر کارشناسان مهم‌ترین شاخص شکاف طبقاتی در ایران آموزش است. به‌طور مثال در سال 1386 احتمال اینکه دانش‌آموز کلاس چهارم در خانواده‌ای متعلق به دهک‌های بالای اقتصادی در امتحان ریاضی تیمز[15] در میان 10 درصد اول قرار بگیرد 55 درصد بوده است. درحالی‌که این احتمال برای یک کودک متعلق به دهک‌های پایین اقتصادی تنها 4 درصد است. شکاف نابرابری برای کودکان ایرانی در این آزمون از سال 1380 تا 1390 روبه افزایش بوده است[16]. هم‌چنین مطابق با پژوهش انجام شده در وزارت رفاه، در سال 96 دسترسی سه دهك بالای جامعه به آموزش باكیفیت 58 درصد بوده و این سهم برای سه دهك پایین تنها 5/4 درصد بوده است[17].

تبعیض بین روستا و شهر

تعداد کودکان بازمانده از تحصیل ساکن مناطق روستایی بیشتر از کودکان مناطق شهری است[18]. به‌علاوه کیفیت آموزش در مناطق شهری معمولاً بهتر از مناطق روستایی است. به‌طورمثال یک دانش‌آموز در مناطق شهری ایران دوبرابر یک کودک در مناطق روستایی امکان یادگیری بهتری در مهارت‌های خواندن مقطع ابتدایی دارد[19]. با‌این‌حال شکاف نابرابری آموزشی در میان مناطق روستایی و شهری متأثر از توسعه نامتوازن نیز هست. مثلاً در استان سیستان و بلوچستان میزان فقرآموزشی در خانوارهای شهری 17 درصد و در خانوارهای روستایی 41 درصد است. منظور از فقر آموزشی خانوارهایی است که اعضای آن‌ها بیشتر از 5 سال تحصیل نکرده‌اند یا دارای کودک 6 تا 18 سال با کمتر از 8 کلاس سواد (متناسب با سن) بوده‌اند[20].

نابرابری منطقه‌ای

 براساس آمارهای رسمی و غیررسمی بیشترین نرخ بازماندگی از تحصیل در کشور متعلق به در حاشیه‌ترین و واپس‌رانده شده‌ترین استان، یعنی سیستان و بلوچستان است. تا بدان‌جا که در سال تحصیلی 1395- 1396 در حدود 5/15 درصد جمعیت بازماندگان از تحصیل کشور کودکان این استان بوده‌اند. نکته قابل توجه در مورد سیستان و بلوچستان افزایش 5/0 درصدی آمار بازماندگی از تحصیل در فاصله سال‌های 95 تا 96 بوده است. یعنی در این بازه‌ی زمانی میزان بازماندگی از تحصیل در این استان افزایش یافته است. بعد از سیستان و بلوچستان، استان‌های خراسان رضوی و خوزستان در رده‌های بعدی با بیشترین کودکان بازمانده از تحصیل در کشور هستند[21].

در جدول زیر وضعیت ده استان آخر از نظر تحقق چهار شاخص مهم عدالت آموزشی را مشاهده می‌کنید. لازم به توضیح نیست که وضعیت استان سیستان و بلوچستان در هر چهار شاخص پایین‌ترین حد کشوری است و البته با شکاف بیشتری نسبت به رتبه‌های ما قبل خود قرار دارد.

    شاخص

استان

نرخ ترک تحصیل دبستان

(دختران و پسران)

نرخ ترک تحصیل متوسطه اول (دختران و پسران) میانگین نرخ تکرار پایه مقطع دبستان میانگین نرخ تکرار پایه مقطع متوسطه اول
1 سیستان و بلوچستان سیستان و بلوچستان سیستان و بلوچستان سیستان و بلوچستان
2 لرستان آذربایجان غربی کهکیلویه و بویراحمد خوزستان
3 کهکیلویه و بویراحمد خراسان شمالی خراسان شمالی بوشهر
4 خراسان شمالی خوزستان خراسان رضوی مرکزی
5 شهر تهران خراسان رضوی بوشهر هرمزگان
6 خوزستان لرستان فارس خراسان شمالی
7 کرمان گلستان خراسان جنوبی گلستان
8 همدان همدان خوزستان آذربایجان غربی
9 زنجان کردستان لرستان آذربایجان شرقی
10 کرمانشاه زنجان مرکزی قزوین

منبع: دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش‌های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی‌سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»

پایه و مقاطع ترک‌تحصیل

بنا بر گزارش مرکز پژوهش‌‌‌های مجلس، میانگین مدت تحصیل در ایران کمتر از ۷ سال است[22]. هم‌چنین میزان بازماندگی از تحصیل (بدون درنظرگرفتن آمار جمعیت شمارش‌نشده در سرشماری‌ها) در بین کودکان 6 تا 9 ساله حدود 8 درصد جمعیت پایه این گروه سنی، در میان کودکان 10 تا 14 حدود 3/4 درصد جمعیت پایه آنان و در میان کودکان 15 تا 19 سال نزدیک به 32 درصد است. این یعنی حداقل یک سوم نوجوانان کشور ترک تحصیل می‌کنند. به‌علاوه بیش از سه‌چهارم کودکان بازمانده از تحصیل مربوط به دوره متوسطه است. واقعیتی که حکایت از غفلت متولیان امر آموزش از گروه سنی را دارد که از قضا بیش از هر زمان دیگری نیازمند توجه و آموزش است[23].

 کودکان دارای معلولیت

در سال تحصیلی 1394- 1395 و در گروه سنی 9 تا 11 سال 7763 کودک به دلیل معلولیت از مدرسه بازمانده‌اند. عدم دسترسی کودکان معلول به مکان آموزشی، به‌ویژه در برخی از شهرها[24]، نقشی اساسی در طرد آن‌ها از تحصیل دارد[25].

سیر تاریخی مقابله با بی‌سوادی پس از انقلاب

دولت انقلابی ایران مقابله با بی‌سوادی را از همان سال‌های ابتدایی و علی‌رغم وجود جنگ تحمیلی به‌طور جدی آغاز کرد؛ اما با این حال به‌مرور از مسئولیت خود در این زمینه کاست. بنابر آمار، نرخ بی‌سوادی در سال 1365 یعنی در بحبوحه‌ی جنگ ایران و عراق از 2/39 درصد به 5/20 درصد در سال 1375 رسید. به‌عبارتی طی ده سال، درصد بی‌سوادان به نسبت جمعیت کشور تقریباً نصف شد. اما در بیست سال بعد، از 5/20 به 8/12 درصد رسید. به‌عبارت دیگر طی 20 سال پیشرفت به‌مراتب کمتری در مقایسه با ده سال قبل از آن حاصل شد. این روند قابل تأمل‌تر خواهد بود وقتی که بدانیم بیش‌تر این تغییر نیز تا سال 1385 رخ داده است و پس از آن روند ثابت و بسیار کندی را شاهد بوده‌ایم. در جدول زیر این تغییرات را ملاحظه می‌کنید[26].

دلایل ایجاد، تقویت و تداوم بازماندگی از تحصیل در کشور چیست؟

بدون شک فقر و عوامل اقتصادی از جمله مهم‌ترین دلایل بی‌سوادی و طرد کودکان از تحصیل‌ است. فقر باعث می‌شود تا تحصیل کودکان از اولویت زندگی خانواده‌های محروم حذف شود و در بسیاری از موارد کار کودک به‌منظور تأمین حداقل معاش و یا ازدواج زودهنگام، ‌جای تحصیل را بگیرد[27]. بااین‌حال بسیاری از این دسته تحلیل‌ها کماکان از بررسی ریشه‌های ساختاری و کلان مقیاس این مسئله بازمانده‌اند. به‌طورکلی به-نظر می‌رسد سه دسته عامل ساختاری مهم را در واکاوی علل بازماندگی از تحصیل می‌توان شناسایی کرد. که در این مجال تنها به پاره‌ای از هرکدام خواهیم پرداخت.

الف) عوامل مرتبط با حوزه سیاست‌گذاری

ب) عوامل مرتبط با حوزه قانون‌گذاری و نظارت

ج) عوامل مرتبط با حوزه برنامه‌ریزی آموزشی و درسی

الف) عوامل مرتبط با حوزه سیاست‌گذاری

طی سه دهه‌ی گذشته مهم‌ترین چرخش سیاست‌های آموزشی کاهش مسئولیت دولت در تأمین مالی این بخش بوده است. در حقیقت دولت از دهه‌ی هفتاد و به بهانه کسری بودجه، رفته‌رفته از بودجه سیستم آموزشی کاست تا این حوزه یکی از اولین‌ نهادها در پیوستن به جریان خصوصی‌سازی کشور باشد. بنابر آخرین گزارش یونسکو در‌‌‌ سال ٢٠١٩ دولت ایران از حیث مشارکت مالی در تأمین مخارج آموزش و پرورش جزء آخرین کشورها به‌شمار می‌آید. یعنی درشرایطی‌که حتی نئولیبرال‌‌‌ترین دولت‌های دنیا نیز آموزش و سلامت را جزء آخرین حوزه‌‌‌های ورود به عرصه خصوصی‌سازی قرار داده‌اند و در حالی‌که به‌طور مثال میانگین جهانی در تأمین مخارج آموزش عمومی در حدود 87 درصد است؛ ایران در جریان یک خصوصی‌سازی لگام گسیخته آموزشی، با 65 درصد مشارکت، جزء پایین مرتبه‌‌‌ترین کشورها در این زمینه به‌شمار می‌آید. با وجود این‌ و بنابر نظر کارشناسان، مشارکت واقعی دولت ایران از این میزان نیز کمتر است. چرا که در آن بازار موازی آموزش رسمی نظیر مؤسسات برگزارکننده‌ی کلاس‌‌‌های کنکور و تقویتی و مؤسسات نشر کتاب‌‌‌های کمک‌‌‌درسی و مانند آن لحاظ نشده است. با لحاظ کردن این بخش‌ها سهم دولت ایران در تأمین مالی آموزش عمومی به 50 تا 55 درصد خواهد رسید. آنچه که در چند سال اخیر به علل مختلفی از جمله تدوین بودجه-های انقباضی، سیری کاهشی‌تر نیز یافته است[28].

در ادامه برخی از مظاهر کاهش مشارکت دولت که هریک به‌نوعی زمینه‌ساز بازماندگی از تحصیل کودکان شده‌ را مورد بررسی قرار داده‌ایم:

  1. کاهش بودجه سرانه دانش‌آموزی
  2. کاهش بودجه عدالت آموزشی
  3. افزایش تعداد و دامنه نفوذ مدارس غیرانتفاعی
  4. مدرسه فروشی
  1. کاهش بودجه سرانه دانش‌آموزی

کاهش بودجه آموزش و پرورش از ‌‌‌سال ٨٧ تحت عنوان برقراری عدالت و با فرض نادرست عدالت یعنی برابری، به‌اصطلاح ملی شد. ضمن اجرای این طرح مبلغ سرانه برای هر دانش‌آموز در کشور به ١٥‌‌‌هزار تومان رسید و طی یک روند دوازده‌‌‌ساله در سال 99 به مبلغ ٢٦‌‌‌هزار تومان افزایش یافت. بااین‌حال درآخرین سال تنظیم بودجه آموزش و پرورش به‌صورت استانی یعنی در ‌‌‌سال ٨٦، سرانه دانش‌‌‌آموزی در استان هرمزگان به‌عنوان یکی از استان‌های با سرانه متوسط ٣٤ ‌‌‌هزار تومان بوده است.

بودجه سرانه دانش آموزی درواقع آن بخشی از اعتباراتی است که دولت در اختیار مدارس قرار می‌‌‌هد تا صرف مواردی چون پرداخت بهای آب و برق مصرفی و تأمین سایر اقلام مورد نیاز جهت اداره مدرسه ‌‌‌شود[29].

حداقل نتیجه این اقدام رواج دریافت شهریه از خانواده‌ها برخلاف اصول مصرح قانون اساسی کشور بوده است. درواقع در نتیجه اجرای این طرح وزارت آموزش‌وپرورش ضمن کاهش میزان مشارکت خود در تأمین بودجه مدارس و بی‌اعتنا به قانون اساسی، هر سال مبلغی را به‌عنوان وجه مشارکت خانواده‌ها تعیین می‌کند و درعین‌حال مسئله را به سطح دعوای مدیر و والدین تنزل می‌دهد. یعنی از یک‌سو مدیران مدارس که با کمبود بودجه جهت تأمین امورات مراکز خود مواجه بوده‌اند ناچار از دریافت شهریه مصوب وزارت آموزش و پرورش از دانش‌آموزان شده‌اند. و اگرچه همواره اعلام می‌‌‌شود که مدارس حق مطالبه شهریه از دانش‌‌‌آموزان بی‌‌‌بضاعت را ندارند، اما نه به‌عنوان یک رویه مشخص و قانونی که بیشتر به‌صورت امری شخصی و سلیقه‌ای انجام می‌شود و نیز در عمل گاه برخوردهایی با کودکان ناتوان از پرداخت شهریه می‌‌‌شود، که از جنبه تضییع حقوق کودکان قابل پیگیری است[30].

و از سوی دیگر دریافت شهریه از والدین ضمن ایجاد بار مضاعف مالی بر دوش خانواده‌های محروم و دارای چند کودک در سن تحصیل، در کنار هزینه‌های گزاف تأمین کتاب، لوازم تحریر و ایاب و ذهاب بر کاهش اعتماد اجتماعی و افزایش نارضایتی‌ها افزوده است و یکی از علل مهم ترک تحصیل و ثبت‌نام نشدن کودکان در مدارس به‌شمار آمده است.

یکی از والدین می‌گوید: «ما به مدیر می‌گوییم نمی‌توانیم شهریه بدهیم. صبح تا شب هم که توی تلویزیون داره می‌گوید گرفتن شهریه غیرقانونی هست. می‌گویند آموزش و پرورش بودجه ندارد. ما مجبوریم پول آب و برق و گاز را از بچه‌ها بگیریم. دولت ورشکسته شده. یعنی ما نمی‌دونیم حالا مدیرها راست می‌گویند یا دروغ ولی می‌گویند. ولی خب با این شرایط اقتصادی من کی می‌تونم سه تا بچه رو توی مدرسه ثبت‌نام کنم؟![31]»

  1. کاهش بودجه عدالت آموزشی

علی رغم افزایش آمار بازماندگان از تحصیل در سال‌های اخیر بودجه عدالت آموزشی که هدف از آن توسعه عدالت آموزشی در استان‌‌‌های درحاشیه است؛ با کاهش اعتبار جدی مواجه شده است. به‌طوری‌که مثلاً از ٢٩٠ میلیارد تومان در ‌‌‌سال ٩٨ به ١٦٠‌‌‌میلیارد تومان در سال٩٩ کاهش پیدا کرده است[32]. در نتیجه این اقدام به‌طورمثال:

 بودجه 20 درصد کل دانش‌آموزان مدارس دولتی در مناطق محروم که مشمول تهیه کتاب‌‌‌های درسی نیم‌‌‌بها و رایگان می‌شدند، نصف شده است[33].

و یا اعتبارات ایاب و ذهاب دانش‌‌‌آموزان مناطق محروم 50 میلیارد تومان کاهش یافته است. درحالی‌که اعتبارات این طرح تا پیش از آن نهایتاً ۴۰ تا ۵۰ درصد هزینۀ ایاب و ذهاب را پوشش می‌‌‌داده و مابقی اعتبار از سوی خانواده‌‌‌ها و دهیاری‌‌‌ها تأمین می‌‌‌شده است[34]. تحت این شرایط خانواده‌ها ناگزیر از پرداخت هزینه‌های بالاتر جهت ایاب و ذهاب کودکان‌شان و یا استخدام خودروهای ناایمنی چون وانت برای انتقال کودکان به-منظور کاهش هزینه‌ها می‌شوند و یا از فرستادن کودکان‌ به‌ویژه دختران به مدارس جلوگیری می‌کنند. به‌‌‌طورکلی مشکل ایاب و ذهاب و دسترسی به‌مدارس را می‌‌‌توان یکی از عوامل مهم در زمینه طرد از تحصیل تلقی کرد. این مشکل در روستاهای صعب‌‌‌العبور و به‌ویژه در مناطقی نظیر استان کهکیلویه و بویراحمد بیشتر است[35].

  1. افزایش تعداد و دامنه نفوذ مدارس غیرانتفاعی

بانک جهانی در یکی از تازه‌‌‌ترین گزارش‌‌‌های خود، ایران را بین سال‌‌‌های ۱377 تا 1396 ازحیث خصوصی‌‌‌سازی مدارس متوسطه رکورددار معرفی کرده است[36]. آمارها نشان می دهد از سال 1370 تا 1396، نسبت دانش‌‌‌آموزان مدارس غیردولتی به کل دانش‌‌‌آموزان، تقریبا 115 برابر شده‌‌‌ است. خصوصی‌‌‌سازی آموزش عمومی چنان در دستور کار  قرار گرفته است که از اولین برنامه توسعه تاکنون، یکی از شاخص‌‌‌های توسعه در کشور نسبت تعداد دانش‌‌‌آموزان غیرانتفاعی به تعداد کل دانش‌‌‌آموزان تعریف شده است؛ یعنی هرچقدر مدارس خصوصی گسترده‌‌‌تر باشند شاخص توسعه بالاتر می‌‌‌رود[37]! طی این سال‌ها دولت به‌انحای مختلف از گسترش مدارس غیرانتفاعی حمایت کرده است که از آن جمله تصویب سند «بسته حمایت از مدارس غیردولتی» در سال 1393 است که  صراحتاً در آن توصیه شده، مدارسِ باکیفیت دولتی به‌‌‌منظور سوددهی بالاتر مدارس خصوصی تعطیل شوند[38]. گسترش مدارس غیرانتفاعی به‌حدی است که تاکنون در برخی از مناطق تهران حدود ۷۰ درصد مدارس خصوصی‌‌‌ شده‌‌‌اند و اگر خانواده‌ها بخواهند کودکانشان را در مدارس دولتی ثبت‌‌‌نام کنند با دشواری بیشتری مواجه‌اند[39]! عملکرد مدارس غیرانتفاعی که بعدها به مدارس غیردولتی تغییر نام داد اساساً در راستای افزایش نابرابری بوده است و درحقیقت آموزش را به شاخصی پولی و طبقاتی بدل نموده است. به‌طورمثال خاستگاه حدود ۶۵ درصد از یک نمونۀ ۶۰۰۰ نفری از فارغ‌‌‌التحصیلان متأخر دانشگاه‌‌‌های دولتی در شهر تهران، سه دهک پردرآمد جامعه بوده‌‌‌ که اکثر آنها دورۀ دبیرستان را در مدارس غیرانتفاعی گذرانده‌‌‌اند[40].

به‌عبارت دیگر در شرایطی که روزبه‌روز زندگی برای طبقات محروم دشوارتر می‌شود گروهی از دانش‌آموزان درنتیجه‌ی سیاست‌های پولی شدن آموزش یا از چرخه تحصیل بازمی‌مانند و یا عملاً درمدارس دولتی با کیفیت آموزشی پایین‌تر آموزش می‌بینند و در نتیجه امکان تحرک اجتماعی و خروج از چرخه‌ی فقر برایشان سخت‌تر می‌شود.

  1. مدرسه فروشی

کاهش بودجه‌ی آموزش و پرورش سیاست‌های مالی این حوزه را در سال‌های گذشته به سمت درآمدزایی از درون این وزارت‌خانه برده است. یک نمونه‌ صدور مجوز قانونی مجلس برای دولت در فروش، اجاره و تغییر کاربری مراکز آموزشی به مراکز تجاری است. آن هم درشرایطی که:

  • نزدیک به یک‌‌‌سوم مدارس کشور به‌‌‌دلیل فرسودگی در فهرست تخریب و جایگزینی قرار دارند[41].
  • دست کم با 40 میلیون متر مربع کمبود فضای آموزشی در سراسر استان‌های کشور مواجه هستیم[42].
  • با روند افزایشی جمعیت دانش‌آموزان تا سال 1404 بیست درصد کلاس مازاد بر ظرفیت آموزشی موجود مورد نیاز است[43].
  • درحال‌حاضر تراکم جمعیت دانش‌آموزان در برخی از مدارس دولتی بالاست.

به‌موجب تصویب این قانون در 30 بهمن 96 طی یک‌سال درخواست تغییر کاربری حدود 900 میلیون مترمربع در آموزش و پرورش ثبت شد. که از مجموع این درخواست‌‌‌ها بیش از 400 هزار مترمربع مربوط به استان تهران بوده است. استان تهران یکی از استان‌های با تراکم بالای دانش-آموز در کلاس است. هم‌چنین نوبت عصر برخی از مدارس جهت اجاره مدرسه در شیفت عصر تعطیل شده است.

این همه درحالی است که در سال‌های گذشته برخی از کودکان به‌همین دلیل از مدرسه بازمانده‌اند. یکی از فعالان سازمان‌های مردم‌نهاد می-گوید: «به خلاف آنچه که ممکن است در زمینه کودکان مهاجر فکر کنیم که مثلاً هر کودک بازمانده از تحصیل مهاجر حتماً مشکل هویتی دارد یا خانواده مخالف تحصیل اوست یک مسئله‌ی اصلی ممانعت مدارس از ثبت‌نام این دسته از کودکان به‌خاطر تکمیل ظرفیت مدارس است. به‌طور مثال ما در سال 1397 حدود 45 کودک پایه اول و دوم را فقط در یکی از محلات شناسایی کردیم که نه به لحاظ سنی و نه به‌لحاظ هویتی منع قانونی برای ثبت‌نام نداشتند. فقط مدارس اعلام کرده بودند که جا نداریم و آن‌ها ثبت‌نام نشده بودند. یا مثلاً بسیار شنیده می‌شود که به خانواده مهاجر گفته می‌شود اول دانش‌آموز ایرانی ثبت‌نام می‌کنیم بعد اتباع. در این اقدام محدودیت‌های فضاهای آموزشی دخیل است هرچند که نگاه-های تبعیض‌آمیز هم عامل دیگری است.»

ب) عوامل مرتبط با حوزه قانونگذاری و نظارت

در اسناد بالا دستی ایران بر وظیفه‌ی دولت برای پوشش تحصیل همگانی تأکید شده است[44] اما در آن‌ها چندان مشخص نیست که درصورت عدم تمکین دولت چگونه مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. به‌علاوه از نگاه سیاستگذاران آموزشی، مسئله‌ی بازماندگی از تحصیل عموماً به‌عنوان نوعی آسیب اجتماعی تلقی شده است و نه همچون یک آسیب مرتبط با نظام آموزشی[45]. لذا در این زمینه نقش خانواده به‌عنوان یک نهاد اجتماعی بیش از نقش نهاد آموزش درنظر گرفته شده است. با این‌حال در مطالعه‌ای که با هدف بررسی علل بازماندگی از تحصیل کودکان 6 تا 11 سال کشور در سال 1394 انجام شده تنها 7/0 درصد از دلایل بازماندگی از تحصیل مربوط به نقش والدین (مانند اعتیاد یا مقاومت فرهنگی) شناخته شده است[46].

درعین‌حال قانون موجود در رفع همین عامل هفت دهم درصدی نیز ناکارآمد است. درحقیقت براساس ماده 9 قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب سال 1381 «هرگونه صدمه، اذیت و آزار و شکنجه جسمی و روحی کودکان و نادیده گرفتن عمدی سلامت و بهداشت روانی و جسمی و ممانعت از تحصیل آنان ممنوع و مرتکب به سه ماه و یک روز تا 6 ماه حبس و یا تا ده میلیون ریال جزای نقدی محکوم می‌گردد»[47]. این قانون اگرچه از جهاتی در نوع خود یکی از قوانین مترقی است با این همه از جهاتی دیگر مورد انتقاد است:

  1. فقدان ضمانت اجرایی:

تلقی قانون از پدر به‌عنوان قیم کودک از قدرت اجرایی این ماده قانونی کاسته است. به‌طور مثال در سال 1395 پرونده شکایت از 700 والد که به نحوی از تحصیل کودکان‌شان ممانعت کرده‌ بودند به دادگاه ارائه شد ولی در پرونده هیچ‌کدام پیشرفتی حاصل نگردید[48]. از سوی دیگر این تلقی مانع از اصلاح قانون نیز شده است. مثلاً براساس ماده 7 لایحه حمایت از اطفال و نوجوانان چنین آمده است: «هریک از والدین، اولیا یا سرپرستان قانونی اطفال و نوجوانان مکلفند موجبات تحصیل آنان را فراهم کنند و درصورت استنکاف با وجود فراهم بودن شرایط برای بار اول ملزم به انجام این تکلیف می‌شوند و برای بار دوم به جزای نقدی درجه هفت قانون مجازات اسلامی و برای مراتب بعدی به جزای نقدی درجه 6 قانون مجازات اسلامی محکوم می‌شوند» این ماده در نامه مورخ 14/7/1397 توسط شورای نگهبان «اطلاق الزام والدین خلاف موازین شرع شناخته شد»[49].

  1. در این قانون قیدی بر نحوه خرج‌کرد جریمه دریافتی از خانواده‌ها وجود ندارد. درحالی‌که تبصره ماده 4 قانون مصوب 30/4/1353 مشخصاً اشاره می‌کند که «وجوه حاصل از جزای نقدی موضوع این ماده در اختیار شورای آموزش و پرورش منطقه‌ای مربوط قرار می-گیرد تا جهت تکمیل کتابخانه مدارس همان منطقه به مصرف برسد»[50].
  1. طبق اين قانون خانواده‌هايي که به هر دليل به فرزندان‌شان اجازه تحصيل نمي‌دهند، می‌بایست مبلغي معادل يک ميليون تومان جريمه پرداخت کنند. اما سؤال این‌جاست که قانون برای آن دسته از والدینی که بنا به شدت فقر اقتصادی و پولی شدن روزافزون آموزش قادر به ثبت‌نام کودک‌شان نبوده‌اند چه تمهیداتی اندیشیده است.

ج) عوامل مرتبط با حوزه برنامه‌ریزی آموزشی و درسی

محتوای برنامه درسی مرتبط با نیازهای کودکان، روش‌های تدریس کارآمد، رابطه مطلوب معلم و دانش‌آموز، آموزش برابر و درنظرگرفتن اقتضائات فرهنگی و اجتماعی زندگی کودکان در امر آموزش از جمله عوامل مهم در افزایش انگیزه کودکان و پیشگیری از ترک مدرسه است. درحقیقت پرسش محوری در سیاست‌گذاری آموزشی باید بیش از هرچیز مبتنی بر پیشگیری از بازماندگی از تحصیل باشد تا کنترل و مهار آن. و این امر محقق نخواهد بود مگر عوامل مرتبط با برنامه درسی را در این رابطه بشناسیم. به‌طورمثال خصوصی‌کردن آموزش پیش‌دبستانی در سال‌های اخیر و اطلاع‌رسانی ناکافی در اهمیت و ضرورت این دوره آموزشی برای خانواده‌ها دو عامل مهم در عدم پوشش همه‌ی نوآموزان به‌ویژه ساکنان مناطق محروم در این دوره و به‌دنبال آن افت تحصیلی در دوره ابتدایی است. کودکان ساکن در مناطق دوزبانه و کودکان مهاجر پشتو یا ازبک زبان بیشترین افت تحصیلی را در سال‌های آغازین مدرسه دارند. آمارها نشان می‌دهد که مردودی پایه اول دبستان در میان کودکان مناطق قومی بالاتر است. افت تحصیلی در سال‌های ابتدایی مدرسه یکی از عوامل مهم طرد از تحصیل است[51]. هم‌چنین مدت زمان دوره‌ی آموزشی یکی از عوامل مؤثر بر کیفیت آموزش است. میانگین ساعت تحصیلی دانش‌آموزان در یک سال تحصیلی در جهان حدود هزار ساعت است. درحالی‌که تعداد این ساعات در ایران و در دوره ابتدایی 600 تا 650 ساعت است و احتمالاً با محاسبه‌ی نسبی این ساعات در دوره متوسطه به 750 الی 850 ساعت می‌رسد[52]. ازسوی دیگر محتوای مطالب آموزشی در کشور اساساً جداشده از زندگی است و اغلب شامل محفوظات فراوان، مشق و تمرین و تکرار موضوعاتی است که ارتباطی با زندگی و علایق دانش‌‌‌آموزان ندارد[53]. عاملی که چندان در ارتباط با پدیده بازماندگی از تحصیل مورد بررسی قرار نگرفته است. هم‌چنین کیفیت پایین آموزش در مناطق محروم مسئله‌ی دیگری است. که منجر به افزایش تعداد کودکان ظاهراً باسوادی شده است که حتی مهارت‌های ساده‌ خواندن و نوشتن را نیز درطول 4 یا 5 سال نیاموخته‌اند. به‌علاوه مدرک گرایی، اهمیت کنکور و زمینه نابرابر رقابتی در آن و غفلت از آموزش مهارت‌های مورد نیاز بازارکار یکی از عوامل دیگر کاهش انگیزه در نوجوانان برای ادامه‌ی دوره متوسطه است. دانش‌آموزان مناطق محروم چشم‌انداز روشنی از آینده ندارند و تصور زندگی موفق برپایه‌ی تحصیلات دانشگاهی برای اکثر آن‌ها درسایه پولی شدن آموزش عمومی و عالی غیرممکن و خارج از توان آن‌هاست[54]. دیده می‌شود که معلمان مناطق محروم نیز با اشراف بر همین واقعیت انگیزه و اهتمام چندانی برای تدریس با کیفیت به این کودکان ندارند. هم‌چنین ناآگاهی بسیاری از معلمان مشغول به خدمت در مناطق محروم از ابعاد آسیب‌های روان‌شناختی متوجه این کودکان و نبود مددکاران مدرسه و مشاور بر افزایش این آسیب‌ها افزوده است.

راهبرد خروج از این بحران چیست؟ و نقش دولت، مجلس، مردم و سازمان‌های مردم‌نهاد چیست؟

درحدود یک دهه است که دربرابر رویکرد تعدیل ساختاری و کاهش مسئولیت دولت در فراهم ساختن زمینه‌های آموزش برابر از رویکرد «حق-محور و عدالت‌نگر» سخن به‌میان آمده است. رویکردی که ضمن اعاده‌ی حقوق انسانی طردشدگان و فراموش شدگان اجتماعی نتایج مطلوب‌تری را در توسعه‌ی انسانی محقق خواهد کرد[55]. بدیهی است که حرکت بر مسیر این رویکرد نیازمند اذعان به کاستی‌های موجود و هم‌افزایی دولت، مجلس و مطالبه‌گری و مشارکت نهادهای مدنی است. آنچه که در ادامه می‌آید خلاصه راهکارهای ارائه شده توسط مؤسسه‌ی رحمان در ارتباط با موضوع مورد بحث است:

  1. ضرورت ایجاد سامانه جامع آماری برای شناسایی و پیگیری کودکان بازمانده از تحصیل.
  2. ایجاد بستر همکاری وزارت وزارت آموزش و پرورش با پژوهشگران مستقل در پژوهش‌های معطوف به سیاستگذاری و استفاده آنان از آمار و اطلاعات موجود[56].
  3. ضرورت اجرای عاجل و کامل طرح اعطای شناسنامه به فرزندان دارای مادران ایرانی
  4. صدور مجوز قانونی برای تحصیل کودکان بدون شناسنامه
  5. منظورکردن جمعیت کودکان در سنین پیش‌دبستانی به‌عنوان واجدین شرایط آموزش عمومی و تسهیل آن
  6. ضرورت بررسی جامع وضعیت آموزش پیش‌دبستانی در کشور، به‌ویژه در مناطق محروم و غیرفارسی زبان و اتخاذ سیاست‌های جامع با هدف گسترش آموزش رایگان پیش‌دبستانی
  7. افزایش حمایت دولت از مدارس دولتی به‌ویژه در مناطق محروم و به حاشیه‌رانده شده و افزایش بودجه عدالت آموزشی در برابر سیاست‌های یکجانبه‌ی حمایت از مراکز غیردولتی[57].
  8. ارتقاء کیفیت آموزشی در مدارس روستایی و مناطق محروم شهری[58].
  9. ایجاد و تقویت نهادهای مستقل و ناظر بر آموزش درون و بیرون مدارس با هدف پایش و ارزشیابی مستمر عملکرد مظام آموزشی از حیث کیفیت آموزش و عدالت آموزشی[59].
  10. بازنگری سند تحول براساس مؤلفه‌های عدالت آموزشی.
  11. توقف طرح اجاره و تغییر کاربری مدارس.
  12. بازنگری حقوقی در مسئله‌ی قیمومیت پدر با هدف کاهش آسیب‌های متوجه کودکان و اعاده‌ی حق آنان.
  13. گسترش فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد به‌عنوان دیده‌بان آموزش در استان‌ها و مناطق بیشتر در معرض بازماندگی از تحصیل.
  14. بازنگری در محتوای دروس آموزشی و فرآیند آموزش بر محور نیازهای کودکان و عدالت آموزشی.
  15. ضرورت ایجاد پست شغلی مددکار مدرسه در مدارس مناطق محروم و در حاشیه.
  16. برگزاری دوره‌های آموزشی ویژه معلمان شاغل در مدارس مناطق محروم و درحاشیه با هدف ارتقاء مهارت‌های تدریس و آشنایی با اقتضائات زندگی کودکان این مناطق .

دریافت فایل pdf  مقاله‌ی «ماه نامهربان و طردشدگان از مدرسه»

(برگرفته از: روزنامه‌ی اعتماد، شماره 4732 – چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹)

منابع:

  1. ابراهیمی، جعفر (1397)، «آموزش کودکان در ایران با تأکید بر کودکان بازمانده از تحصیل»، وضعیت اجتماعی کودکان در ایران (1385- 1395)، تهران: مؤسسه رحمان، انتشارات آگه
  2. انگاره (1397)، «بازتولید و تشدید نابرابری‌های اجتماعی در نظام آموزشی ایران»، 6 شهریور، بازیابی در: https://engare.net
  1. ایران آنلاین (1397)، «چرا ایران در خصوصی سازی آموزش رکورددار است»، در گفت‌وگو با رضا امیدی، 19 دی، کدخبر: 428868، بازیابی در: http://www.ion.ir/news/428868
  2. پانا (1398)، «رضا امیدی: حذف مدارس نمونه؛ تمایززدایی از آموزش یا منافعی برای مدارس انتفاعی»، 1 آبان، کدخبر: 963416، بازیابی در: http://www.pana.ir/news/963416
  3. پیشخوان (1399)، «مدرسه فروشی قانونی»، 11 تیر، کدخبر: 185697، بازیابی در: https://www.pishkhan.com/news/185697
  1. دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش‌های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی‌سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»
  2. تجارت (1398)، «سردار خالدی: بازماندگان؛ داستان کودکانی که به مدرسه نمی‌روند»، 28 مهر، شماره 335، بازیابی در:http://www.tejaratefarda.com
  1. خبرگزاری ایرنا (1397)، «فقر تنها عامل بازماندن کودکان از تحصیل نیست؛ در گفت‌وگو با مریم صداقت»، 21 مهر، کدخبر: 830664302، بازیابی در: https://www.irna.ir/news/83064302
  2. خبرگزاری جمهوری اسلامی (1397)، «رضا امیدی: خصوصی‌‌‌سازی نظام آموزشی، مهم‌‌‌ترین شاخص شكاف طبقاتی در ایران”، 17 شهریور، کد خبر: 83026940، بازیابی از: https://www.irna.ir/news/83026940
  3. دنیای اقتصاد (1391)، «شیرزاد عبداللهی: هر کودک بازمانده از تحصیل یک بمب ساعتی است»، 23 اردیبهشت، کدخبر: 447598، بازیابی در: https://donya-e-eqtesad.com
  4. دنیای اقتصاد (1392) «رضا امیدی: سیاست‌‌‌گذا‌‌‌‌‌‌ری بهتر در آموزش و پرورش؛ چگونه؟»، 3 مهر، کد خبر: ۷۵۴۳۵۳، بازیابی از: https://donya-e-eqtesad.com
  5. دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش‌های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی‌سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»
  6. سرشماری کودکان بازمانده از تحصیل مقطع ابتدایی 1394 – 1395، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی
  7. شرق (1398)، « در گفت‌وگو با جعفر ابراهیمی: پیامد بازار در مدرسه: طرد از تحصیل » 28 دی، کد خبر: 3633، بازیابی در:http://rahman.org.ir
  1. شهروند (1398)، «آموزش زیر فشار بودجه‌های غیر واقع‌بینانه»، 6 بهمن، کدخبر: 1897، بازیابی از: http://shahrvand-newspaper.ir
  1. شهروند (1399)، «3 میلیون و 225 هزار محصل در آستانه‌ی بازماندگی از تحصیل»، 15 مرداد، کد خبر: 2035، بازیابی در: http://shahrvand-newspaper.ir
  1. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
  2. معاونت امور زنان و خانواده، نهاد ریاست جمهوری ایران، بازیابی در:http://women.gov.ir/fa/news/3343
  1. مقدسی، فاطمه و کریمیان، جلال (1398)، « فقر و نابرابری در آموزش و پرورش ایران، بررسی شاخص‌ها، ریشه‌یابی و برخی راهکارها با تأکید بر مسئله تعارض منافع
  2. مقدسی، فاطمه و همکاران (1398)، گزارش نهایی پروژه‌ی تحلیل کنشگران سیاستگذاری آموزش در ایران با تأکید بر عدالت آموزشی، تهران:وزارت رفاه
  1. میدان (1397) «رضا امیدی: هر مدرسه یک بنگاه اقتصادی» 20 آبان، کد خبر 58606، بازیابی از:

 https://meidaan.com/archive/58606

  1. میدان (1397)، «رضا امیدی: آموزش اولین ساحتی که در جمهوری اسلامی خصوصی‌سازی شد»، 19 شهریور، کدخبر: 57657، بازیابی در:https://meidaan.com/archive/57657
  1. میدان (1399)، «رضا امیدی: بودجه 99 علیه آموزش در مناطق محروم و دوزبانه»، 8 بهمن، کدخبر:67081، بازیابی در: https://meidaan.com/archive/67081
  1. European civil protection and humanitarian aid operations, European commission, 2018

نویسنده: مریم آشور


[1] بازنویسی مصاحبه با چند کودک و بزرگسال بازمانده از تحصیل

[2] بازنویسی مصاحبه با چند کودک و بزرگسال بازمانده از تحصیل

[3] شرق (1398)، « در گفت­وگو با جعفر ابراهیمی: پیامد بازار در مدرسه: طرد از تحصیل » 28 دی، کد خبر: 3633، بازیابی در: http://rahman.org.ir

[4] قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

[5] دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش­های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی­سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»: 5

[6] پیشین: 5

[7] پیشین: 14

[8] شهروند (1399)، «3 میلیون و 225 هزار محصل در آستانه­ی بازماندگی از تحصیل»، 15 مرداد، کد خبر: 2035، بازیابی در: http://shahrvand-newspaper.ir

[9] دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش­های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی­سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»: 31

[10] European civil protection and humanitarian aid operations, European commission, 2018

[11] ابراهیمی، جعفر (1397)، «آموزش کودکان در ایران با تأکید بر کودکان بازمانده از تحصیل»، وضعیت اجتماعی کودکان در ایران (1385- 1395)، تهران: مؤسسه رحمان، انتشارات آگه: 182

[12] نسبت تعداد دانش­آموزان دختر مقطع متوسطه به تعداد جمعیت دختران 15 تا 18 سال

[13] معاونت امور زنان و خانواده، نهاد ریاست جمهوری ایران، بازیابی در:

http://women.gov.ir/fa/news/3343

[14] پیشین

[15] آزمونی جهانی جهت سنجش میزان پیشرفت دانش­آموزان در دروس علوم و ریاضی برای پایه­های چهارم و هشتم

[16] فاطمه مقدسی و همکاران (1398)، گزارش نهایی پروژه­ی تحلیل کنشگران سیاستگذاری آموزش در ایران با تأکید بر عدالت آموزشی، تهران: وزارت رفاه: 99

[17] خبرگزاری جمهوری اسلامی (1397)، «رضا امیدی: خصوصی‌سازی نظام آموزشی، مهم‌ترین شاخص شكاف طبقاتی در ایران“، 17 شهریور، کد خبر: 83026940، بازیابی از: https://www.irna.ir/news/83026940

[18] ابراهیمی، جعفر (1397)، «آموزش کودکان در ایران با تأکید بر کودکان بازمانده از تحصیل»، وضعیت اجتماعی کودکان در ایران (1385- 1395)، تهران: مؤسسه رحمان، انتشارات آگه: 183

[19] فاطمه مقدسی و همکاران (1398)، گزارش نهایی پروژه­ی تحلیل کنشگران سیاستگذاری آموزش در ایران با تأکید بر عدالت آموزشی، تهران: وزارت رفاه:  100

[20] پیشین: 20

[21] دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش­های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی­سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»: 15

[22] دنیای اقتصاد (1392) «رضا امیدی: سیاست‌گذاری بهتر در آموزش و پرورش؛ چگونه؟»، 3 مهر، کد خبر: ۷۵۴۳۵۳، بازیابی از: https://donya-e-eqtesad.com

[23] دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش­های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی­سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»: 16

[24] سرشماری کودکان بازمانده از تحصیل مقطع ابتدایی 1394 – 1395، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی

[25] شرق (1398)، « در گفت­وگو با جعفر ابراهیمی: پیامد بازار در مدرسه: طرد از تحصیل » 28 دی، کد خبر: 3633، بازیابی در: http://rahman.org.ir

[26] دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش­های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی­سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»: 17

[27] ابراهیمی، جعفر (1397)، «آموزش کودکان در ایران با تأکید بر کودکان بازمانده از تحصیل»، وضعیت اجتماعی کودکان در ایران (1385- 1395)، تهران: مؤسسه رحمان، انتشارات آگه: 185

[28] شهروند (1398)، «آموزش زیر فشار بودجه­های غیر واقع­بینانه»، 6 بهمن، کدخبر: 1897، بازیابی از: http://shahrvand-newspaper.ir

[29] پیشین

[30] شرق (1398)، « در گفت­وگو با جعفر ابراهیمی: پیامد بازار در مدرسه: طرد از تحصیل » 28 دی، کد خبر: 3633، بازیابی در: http://rahman.org.ir

[31] مصاحبه با لیلا زارع ساکن یکی از سکونتگاه­های غیررسمی در شیراز

[32] شهروند (1398)، «آموزش زیر فشار بودجه­های غیر واقع­بینانه»، 6 بهمن، کدخبر: 1897، بازیابی از: http://shahrvand-newspaper.ir

[33] شهروند (1399)، «ظهور ایده ضد اجتماعی از دل آموزش مجازی» در گفت­وگو با رضا امیدی، 9 اردیبهشت، کد خبر: 20573، بازیابی در: https://shahrvanddaily.ir/20573

[34] میدان (1399)، «رضا امیدی: بودجه 99 علیه آموزش در مناطق محروم و دوزبانه»، 8 بهمن، کدخبر:67081، بازیابی در: https://meidaan.com/archive/67081

[35] شرق (1398)، « در گفت­وگو با جعفر ابراهیمی: پیامد بازار در مدرسه: طرد از تحصیل » 28 دی، کد خبر: 3633، بازیابی در: http://rahman.org.ir

[36] ایران آنلاین (1397)، «چرا ایران در خصوصی سازی آموزش رکورددار است»، در گفت­وگو با رضا امیدی، 19 دی، کدخبر: 428868، بازیابی در: http://www.ion.ir/news/428868

[37] میدان (1397)، «رضا امیدی: آموزش اولین ساحتی که در جمهوری اسلامی خصوصی­سازی شد»، 19 شهریور، کدخبر: 57657، بازیابی در: https://meidaan.com/archive/57657

[38] پانا (1398)، «رضا امیدی: حذف مدارس نمونه؛ تمایززدایی از آموزش یا منافعی برای مدارس انتفاعی»، 1 آبان، کدخبر: 963416، بازیابی در: http://www.pana.ir/news/963416

[39] میدان (1397) «رضا امیدی: هر مدرسه یک بنگاه اقتصادی» 20 آبان، کد خبر 58606، بازیابی از: https://meidaan.com/archive/58606

[40] انگاره (1397)، «بازتولید و تشدید نابرابری­های اجتماعی در نظام آموزشی ایران»، 6 شهریور، بازیابی در: https://engare.net

[41] پیشخوان (1399)، «مدرسه فروشی قانونی»، 11 تیر، کدخبر: 185697، بازیابی در: https://www.pishkhan.com/news/185697

[42] پیشین

[43] شهروند (1398)، «آموزش زیر فشار بودجه­های غیر واقع­بینانه»، 6 بهمن، کدخبر: 1897، بازیابی از: http://shahrvand-newspaper.ir

[44] ابراهیمی، جعفر (1397)، «آموزش کودکان در ایران با تأکید بر کودکان بازمانده از تحصیل»، وضعیت اجتماعی کودکان در ایران (1385- 1395)، تهران: مؤسسه رحمان، انتشارات آگه: 190

[45] دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش­های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی­سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»: 2

[46] پیشین: 33

[47] پیشین: 26

[48] خبرگزاری ایرنا (1397)، «فقر تنها عامل بازماندن کودکان از تحصیل نیست؛ در گفت­وگو با مریم صداقت»، 21 مهر، کدخبر: 830664302، بازیابی در: https://www.irna.ir/news/83064302

[49] دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهش­های مجلس (1397)، «بررسی مسئله «بی­سوادی» و «بازماندگی از تحصیل» در نظام آموزش و پرورش ایران»:  26

[50] پیشین: 22

[51] دنیای اقتصاد (1391)، «شیرزاد عبداللهی: هر کودک بازمانده از تحصیل یک بمب ساعتی است»، 23 اردیبهشت، کدخبر: 447598، بازیابی در: https://donya-e-eqtesad.com

[52] مقدسی، فاطمه و کریمیان، جلال (1398)، « فقر و نابرابری در آموزش و پرورش ایران، بررسی شاخص­ها، ریشه­یابی و برخی راهکارها با تأکید بر مسئله تعارض منافع»:

[53] دنیای اقتصاد (1391)، «شیرزاد عبداللهی: هر کودک بازمانده از تحصیل یک بمب ساعتی است»، 23 اردیبهشت، کدخبر: 447598، بازیابی در: https://donya-e-eqtesad.com

[54] ابراهیمی، جعفر (1397)، «آموزش کودکان در ایران با تأکید بر کودکان بازمانده از تحصیل»، وضعیت اجتماعی کودکان در ایران (1385- 1395)، تهران: مؤسسه رحمان، انتشارات آگه: 187 – 188

[55] تجارت (1398)، «سردار خالدی: بازماندگان؛ داستان کودکانی که به مدرسه نمی­روند»، 28 مهر، شماره 335،  بازیابی در: http://www.tejaratefarda.com

[56] پیشین: 194

[57] پیشین: 193

[58] پیشین: 187

[59] پیشین: 187