You are currently viewing «فکرهای اصلاح‌نشده»

Please wait while flipbook is loading. For more related info, FAQs and issues please refer to DearFlip WordPress Flipbook Plugin Help documentation.

گزیدهای از کتاب «فکرهای اصلاح نشده»

استانیسلاو یرژی‌لِتس

(برای فعالان حوزهٔ حقوق کارگران)

***

  • چیز‌ها را به اسم کوچکشان نخوان، اگر اسم فامیلشان را نمی‌دانی.
  • اعصاری وجود داشت که برده‌ها را می‌بایست به طور قانونی می‌فروختند.
  • بی‌سواد‌ها باید دیکته کنند.
  • وقتی یک اربابِ واحد صاحب توده‌ی بزرگی از برده‌ها است اوضاع بد می‌شود. و فکر می‌کنم چندان بهتر نیست وقتی یک بردهْ ارباب‌های بسیار دارد.
  • پنجره‌های کدرتر اغلب برهان روشن‌تری‌اند.
  • چه بسیار بومرنگ که برنمی‌گردند. آن‌ها آزادی را انتخاب می‌کنند.
  • شاخه‌ای را که روی آن نشسته‌ای ارّه نکن، مگر این‌که بخواهند از آن حلق‌آویزت کنند.
  • وقتی اصلاً هیچ بادی نمی‌وزد – حتی خروس بادنمای روی برج کلیسا هم شخصیت دارد.
  • زبان‌ها را یاد بگیرید. حتی آن‌هایی را که وجود ندارند.
  • آنچه لنگ می‌زند، هنوز دارد راه می‌رود.
  • آیا ماهی‌هایی که از میان تار‌های تور بیرون می‌افتند، از عقده‌ی حقارت رنج می‌برند.
  • وقتی فریاد می‌زنند: «زنده باد پیشرفت! »- همواره بپرس: «پیشرفتِ چه کسی؟»
  • وقتی یک آدمخوار با کارد و چنگال غذا می‌خورد- این پیشرفت است؟
  • نگاه به جهان را می‌توان با یک روزنامه سد کرد.
  • وقتی دشمن‌ات قدم اشتباهی برمی‌دارد -مراقب باش! دارد با همان ملودی می‌رقصد.
  • زندگی از آدم وقت خیلی زیادی می‌گیرد.
  • نه هر شبی با طلوع خورشید به پایان می‌رسد.
  • از باتلاق‌ها نمی‌توان نتیجه گرفت.
  • ما از روسری‌هایمان پرچم درست کرده‌ایم، در حالی که دیگران از پرچم‌هایشان روبالشی درست کرده‌اند.
  • گاهی اوقات ناقوس‌ها ناقوس‌زن‌ها راتکان می‌دهند.
  • وقتی یادبود‌ها را درهم می‌شکنید، مراقب پایه‌ی سنگی باشید. ممکن است دوباره به کار بیاید.
  • سایهٔ ظنّ بر او می‌افتد. و او خود را در این سایه پنهان می‌کند.
  • جنازه را در برابر قاتلاش گذاشتند: اما او را به جا نیاورد.
  • توده با یک دهان واحد بزرگ فریاد می‌کشد – و با دهان‌های کوچولوی بسیاری غذا می‌خورد.
  • گاهی اوقات آدم باید خفه شود تا صدایش شنیده شود.
  • شجاعتِ ناتوانْ معجزه می‌کند.
  • بلاهتْ آدمی را از اندیشیدن خلاص نمی‌کند.
  • عاقلانه حرف بزن، دشمن دارد گوش می‌دهد.
  • من قرص‌های تلخ را داخل خامه‌ی شیرین به آن‌ها می‌دهم. قرص‌ها بی‌ضررند، زهر در شیرینی است.
  • ضرب‌المثل‌ها همدیگر را نقض می‌کنند. و حکمت عوام نیز دقیقاً همین است.
  • همیشه باید از عقب شروع کرد.
  • شیء را با نام‌اش صدا بزن، ولی همچنین با نام مستعارش.
  • به حافظه‌ی بشری اعتمادی نیست. به فراموشکاری نیز.
  • دشوار است تشخیصِ این که چه کسی دارد داوطلبانه همراه سیل شنا می‌کند.
  • فراموش نکنیم که باکتری‌ها نیز به ما – از آن طرف میکروسکوپ- می‌نگرند.
  • حتی وقتی شهروندان میلرزند هم تَرَکی در پای‌بست‌های دولت است.
  • “فردای بهتر” حاوی هیچ تضمینی برای “پس‌فردای هر چه بهتر” نیست.
  • خود را تسلیم یأس نکنید- او سرِ قول خود نمی‌ماند.
  • یک همزاد داشتن، او را به قتل رساندن و با نام او به زندگی ادامه دادن – عجب امکان‌هایی برای شیزوفرنی.
  • حتی آدمخواران نیز آماده‌اند تا یک انسان را از آرواره‌های کوسه نجات دهند.
  • به هوش انسان‌ها ایمان بیاورید؛ آن‌ها می‌توانند بسیاری چیز‌ها را درک نکنند.
  • وقتی کشیش‌ها معده‌درد دارند، برای خدایان قربانی‌های بدهضم نبرید.
  • گاهی چیزی خود را در پس چیز دیگری مخفی می‌کند که ما خود را جلوی آن مخفی می‌کنیم.
  • هرچه بوریگر [شهروند] کوچک‌تر باشد، ایمپریوم [امپراتوری] بزرگ‌تر است.
  • تهی‌اند که می‌توان ملت‌ها را در آن‌ها در اسارت نگه داشت.
  • نان هر دهانی را می‌گشاید.
  • بعضی‌ها منتظر “چراغ قرمز” می‌مانند تا مجبور نشوند به آن طرف خیابان بروند.
  • غریزه‌ی صیانت از خود گاهی اوقات انگیزه‌ی خودکشی است.
  • آزادی برده‌ها را با طولِ زنجیرشان اندازه می‌گیرند.
  • -بی‌خوابی- بیماری عصری که در آن به آدمیان فرمان می‌دهند چشم بر روی بسیاری از واقعیات ببندند.
  • انسان هنوز یک مزیت نسبت به ماشین دارد – او قادر است خودش خودش را بفروشد.
  • خواستار یک روزِ فکری هشت ساعته باشیم!
  • انسان‌ها، به اعتقاد به من، فکر‌هایی را دوست دارند که آن‌ها را به فکر کردن واندارد.
  • وقتی مستبدان به ترور [رعب] متوسل می‌شوند، آدم می‌تواند آسوده باشد. این یکی حیله (نیرنگ) نیست.
  • در سرزمین‌هایی که شهروندان‌اش در زندان‌ها احساس امنیت نمی‌کنند، در آزادی نیز احساس امنیت چندانی ندارند.
  • زندگی پربارِ یک خواجه پس از اختگی آغاز می‌شود.
  • بهترین الهام‌ها توسط «واقعیت» (آنچه واقع‌گرایی می‌نامیمش) از ما ربوده می‌شود.
  • پاشنه‌های آشیل با کمال میل در چکمه‌های جباران مخفی می‌شوند.
  • به این فکر کن که همواره حروف دیگری خارج از الفبا هست.
  • یک آدمخوار به ندرت آدمیان را تحقیر می‌کند.
  • من خوشبین‌ام. من به تأثیر نجات‌بخشِ بدبینی باور دارم.
  • مثل یک سگْ وفادار بود: مثل یک سگ او را کشتند.
  • وجدان او پاک بود. هرگز ار آن استفاده نکرد.
  • این‌که کِی غروب می‌شود بسته به موقعیت جغرافیایی است.
  • وقتی یک کلمهْ جسم می‌شود، دیگر ادبیات نیست.
  • هیچ‌کس آن‌قدر احمق نیست که هرازگاهی خود را به حماقت نزند.
  • آیا انسان هیچ‌وقت به آن سطح از اخلاق خواهد رسید که برای کوچ‌نشینان زندان‌های سیار ایجاد کند؟
  • «هیچ حقیقتی وجود ندارد» – این را گهگاه خودِ حقیقت می‌گوید. از روی احتیاط.
  • در دربار، ملیجک از حقوق ویژ‌های برخوردار است. خارج از دربار، او یک احمق است.
  • پیشنهاد می‌کنم امتیازی برای خدمت منفعلانه در نظر گرفته شود.
  • اغلب آنچه هنگام رشدْ مانعِ انسان می‌شود سقف بالای سرش است.
  • آیا انسانی که در درون خویش چیز قیمتی‌ای پیدا می‌کند موظف است آن را به اولین پاسگاه پلیس تحویل دهد؟
  • «سرت را بالا بگیر»، جلاد این را گفت و حلقه‌ی طناب را دور گردن‌اش انداخت.
  • مسیر‌های سرنوشت‌مان هم دولتی شده‌اند!
  • او یک پاسدارِ برجسته‌ی قانون بود. او چنان از قانون پاسداری می‌کرد که هیچ‌کس نتوانست بهره‌ای از آن ببرد.
  • حواس‌ات باشد، آنچه راسیونالیسم را به ناسیونالیسم بدل می‌کند، صرفاً یک اشتباه چاپی نیست.
  • قابیل حیله‌گرتر شده است. او نشان خویش را بر پیشانی هابیل می‌گذارد.
  • گیر افتادن در آرواره‌های شیر اصالاً چیز خاصی نیست، آنچه خوفناک است شریک شدن در ذائقه‌ی اوست.
  • به من بگو با که می‌خوابی تا به تو بگویم خوابِ چه را می‌بینی.
  • تفاوت نسلی: ما با هم خواب می‌بینیم و آن‌ها: آن‌ها با هم می‌خوابند.
  • او خود را از [یا، به] هر دو طرف فروخت. «به خاطر توازن».
  • انزجارآور است شنا کردن برخلاف جریان در رودی کثیف.
  • حتی سطحی‌ترین آدم نیز متأسفانه سه بُعد دارد.
  • توجیه آدم‌خواران: «آدم‌ها گاو‌اند. »
  • یهودا‌ها نیز یاد گرفته‌اند صلیب حمل کنند.
  • کسی که خود را از سیاست دور می‌کند، هر روز راه دشواری به‌سوی آن در پیش دارد.
  • انسان باشیم، دست‌کم تا هنوز علم کشف نکرده ما چیز دیگری هستیم.
  • انسان به تریج ابزار‌هایش را اختراع کرد. اما خودش از همان اعصار پیشین ابزارِ انسان بوده است.
  • باید شمار فکر‌ها را طوری زیاد کرد که شمار نگهبانان برایشان کافی نباشد.
  • فکر کردن [کلیشه‌ای یا سطحی] در زمانه‌ای که آدمی را به[چنین] فکر کردن[ی] مجبور می‌کند -چه سازش‌گری‌ای!
  • درنگ نکن! شکیبایی کن.
  • چرا در آتش بدمیم وقتی چیزی در دیگ نداریم؟
  • وقتی یک حیوان چشمانی انسانی دارد، حس بدی پیدا می‌کنیم. این‌طور نیست؟
  • عجب! یک سگ مسلماً نمی‌داند که نباید به حکومت ناسزا گفت. و با این وجود به حکومت ناسزا نمی‌گوید.
  • با یک طوطی، آدمیان به راحتی زبانی مشترک پیدا می‌کنند.
  • حتی گام‌های احتیاط نیز ردپا به جا می‌گذارند.
  • نه هر آنچه در سطح است سطحی است.
  • جبّارانی را دیدم که برای آزادی می‌جنگیدند. برای آزادی ستم.
  • «پادشاه لخت است! »- اما زیر چه جامه‌های بدقواره‌ای!
  • مشاهده‌ی جهان رایگان است. فقط برای شرح و تفسیر [و البته تغییر] آن است که باید بهای زیادی بپردازیم.
  • جنایتْ معاف از مالیات است.
  • آدمی چند تا ماسک باید بزند تا سیلی به صورت را احساس نکند؟
  • نفرت من پیر شده است – اکنون چیزی جز حقیر نیست.
  • طاقت‌فرساست شنا کردن برخلاف جریان خون خود.
  • اگر دولتی خود را در معرض تهدید یک فکر کوچک ببیند، پیداست که آن فکرْ بزرگ است و آن دولتْ کوچک.
  • آیا سگ پلیس فقط و فقط ردپا‌های [مجرم‌های] قانونی را دنبال می‌کند؟
  • یک دولت پلیسی صرفاً متشکل از پلیس‌ها نیست.
  • اعصاری وجود دارد که در آن‌ها، آدم‌ها وقتی در خواب حرف می‌زنند، دروغ می‌گویند.
  • رویا‌هایت را به دشمن بسپار. آن‌ها بلای او می‌شوند.
  • ناممکن را از زندگی نخواهیم؟ چرا نه؟ امکان‌هایش نیز به همین اندازه محدوداند.
  • چه کسی می‌داند چه تعداد فرمان‌های خدا را از ما پنهان نگه داشته‌اند.
  • بعضی‌ها نبش قبر خود را نوعی رستاخیز می‌دانند.
  • متبرک باد عوام‌فریبان: در دهان ایشان حتی دروغ‌ها نیز به نان روزانه بدل می‌شوند.
  • وای بر همسایه وقتی یک ملت در مرز یأس زندگی می‌کند!
  • در واقع منتظر چه هستیم؟ مسلماً منتظر پاسخی جدید به این پرسش قدیمی: «قابیل، برادرت هابیل کجاست؟ »
  • مرتکب اشتباه جمعی شو!
  • نه هرجا گوشت گران‌تر می‌شود ارزش انسان نیز بالاتر می‌رود.
  • قله و دره فقط به‌میانجی زلزله با هم تماس پیدا می‌کنند.
  • مراقب باش در جستجوی ردپا‌ها ردپایی به‌جا می‌گذاری.
  • همواره به امر انضمامی و مشخص بچسب؛ از دل آن خیلی راحت‌تر می‌توان یک اسطوره بیرون کشید تا برعکس.
  • همه‌ی فکر‌ها از ذهن نمی‌گذرند، برخی‌شان از سانسور.
  • چرا خیلی فکر می‌کنم؟ تا به خیلی چیز‌ها فکر نکنم.
  • مضامینِ سکوت تمام نشدنی‌اند.
  • راه به سوی هدف خطرناک‌ترین راه است. زیرا باندِ پروازِ همه‌ی شلیک‌هاست.
  • «پرولتاریای (کارگران) همه‌ی کشور‌ها متحد شوید! » اجازه می‌خواهم با کمال احترام بپرسم- برای چی؟
  • من ایمانم را به کلمه از دست داده بودم. سانسور آن را به من پس داد.
  • عقیده خود را اظهار کردن یک چیز است، و از خود نقل‌قول کردن چیز دیگری.
  • جبّاران از کلمه می‌ترسند، نه از کلمات.
  • آنچه بوده‌ای وابسته به ژنتیک بود. آنچه را خواهی شد سیاست تعیین می‌کند.
  • آدمی تازه زمانی می‌فهمد چه نقشی بازی کرده است که دیگر نقشی بازی نکند.
  • هملت امروز: بودن بدون [در قید حیات این جهانی] بودن، یا در عین باشندگی نبودن.
  • اجازه ندهید آزادی بیان قبل از آزادی فکر غلبه یابد.
  • هیچ نوع هفته‌ی حمایت از حیوانات برای درنده‌ی درون انسان وجود ندارد؟
  • شعار تظاهرات [ما] جنایتکاران: «وجدان‌مان را عذاب ندهید. راحت‌اش بگذارید. »
  • گاهی اوقات جنایتْ خودْ بهانه است.
  • خودآموخته باشید. منتظر نمانید زندگی چیز بهتری یادتان دهد.
  • حتی از خودت هم برحذر باش، تو شهروند وفادار دولت هستی.
  • رؤیای ابدی جلاد: کلامی ستایش‌آمیز از سوی هنرشناسان در مورد کیفیت اعدام.