«جنی دَوین»، یک پزشک جوان و وظیفه‌شناس، ساکن شهری در بلژیک است که یک موقعیت شغلی پردرآمد و با اعتبار را رد کرده تا بتواند بیماران محلی کم‌درآمد را درمان کند. در آخر یک روز پرمشغله و پراسترس، جنی، که معمولاً در کار درمان بیماران با پشتکار و بی‌نقص عمل می‌کند، از سر خستگی تصمیمی می‌گیرد که او را وارد یک ماجرای پر فراز و نشیب می‌کند … .

***

گزیده‌ای از یک تحلیل بر فیلم، برگرفته از ماهنامهٔ «قلمرو رفاه»1

(در نظر داشته باشید که در این تحلیل بخشی از داستان فیلم بیان خواهد شد.)

«جنی دَوین» پزشک جوانی است که به تازگی مسئولیت اداره یک مطب را برعهده گرفته است. اواخر یکی از روزهای کاری است که زنگ درب مطب به صدا در می آید، اما جنی به خاطر پایان ساعت کاری مطب در را باز نمی کند. روز بعد دو کارگاه به مطب می‌آیند و از او می‌خواهند که فیلم دوربین نصب شده جلوی درب مطب را نشانشان دهد؛ فیلم دختر رنگین پوستی را نشان می‌دهد که دقایقی پس از زدن زنگ مطب کشته شده است. شواهد نشان می‌دهد که دختر ناشناس در حال فرار بوده است. تمامی داستان حول محور پیدا کردن هویت دختر ناشناس می گردد.

دختر ناشناس چه کسی است؟ کسی که اسم ندارد یا اگر دارد، اسمش در یاد و خاطر نمی‌ماند. تن فروشی می‌کند و تمامی رفتارهای اجتماعی‌اش در ارتباط با همین فعالیت ناهنجارش فهمیدنی می‌شود. فرار، خشونت، قتل، واژه‌هایی است که در فرم و نرم اجتماعی دیدنی نیست. با این حال، این تمام ماجرا نیست. جنی، پزشک مسئولیت‌پذیری است. این مسئولیت‌پذیری او را به فردی فعال در حوزه اجتماعی بدل کرده است. بیماران زیر پوشش تامین اجتماعی را می‌پذیرد، به خانه افرادی می‌رود که توانایی مراجعه ندارند، در عین حال هدیه‌های خانواده‌ها مثل مربای خانگی با شیرینی و کلوچه را می‌پذیرد. جنی آرزوی تحقق نیافته مسئولیت اجتماعی است؛ کسی که نیست یا اگر هست نایاب است. فردی که مسئولیت دارد و نمونه‌هایش در داستان‌های پیشین این فیلمسازان اجتماعی یافت می‌شود. کسی که هر واقعیت غیررسمی‌ای را لَزج و خطرناک نمی‌داند و ابایی از مواجهه با واقعیت ندارد.

جامعه در شکل طبیعی خود متاثر از فعالیت افرادی است که در نهادهای رسمی و مرکزی آن فعالیت دارند. اما «داردن‌ها» (کارگردانان این فیلم) این افراد و نهادهای مذکور را بهانه‌ای می‌کنند تا داستان پستوها و حاشیه‌ها را روایت کنند؛ کسانی که کسی داستانشان را نمی‌گوید. افرادی که حتی نامی ندارند و هیچ مدرک شناسایی دال بر وجود و بودنشان یافت نمی‌شود. حتی کسانی که آنها را دیده‌اند یا می‌شناسند وجود آنان با هرگونه ارتباطی را انکار می کنند؛ این افراد در هویت اجتماعی اضافی، دست و پاگیر و موجب دردسر هستند. به این دلیل ساده که تمامی سیستم این افراد را پس زده است. پس اگر نُرم اجتماعی را بپذیریم، اگر خواهان بودن در فرم‌های طبیعی اجتماعی هستیم، باید فاصله خود را با حاشیه‌ها حفظ کنیم. باید وجود چیزی به نام حاشیه را کتمان کنیم. جامعه در درون خودش وجدانی دارد که چنین حقی را به شهروندان می‌دهد؛ مسئولیت آنچه بر سر بازیگران غیر رسمی اجتماعی می‌آید بر عهدهٔ چه کسی است؟ اگر آنها وجود نداشته باشند، پس نیازی نیست سر این پرسش چانه زنی کنیم. بهترین روش برای پاسخ دادن به پرسشی این چنین دشوار، حذف آن است.

پی‌نوشت
  1. شماره ۲۷-۲۶، خرداد و تیر ۹۶[]