You are currently viewing به مناسبت سالروز درگذشت سید محمود طالقانی

به مناسبت سالروز درگذشت آیت‌الله طالقانی (نوزدهم شهریور ماه)، مطالبی متنوع را گرد آورده‌ایم تا نگاهی داشته باشیم به زندگی و اندیشه‌های این اندیشمند مجاهد.



اهمیت مساله قسط و عدل در اسلام (ویدئو)

«کسانی که به خدا ایمان ندارند، اگر صادقانه قیام به قسط کنند، قرآن از اون‌ها تمجید کرده و قاتلین اینها را در ردیف قاتلین انبیاء قرار داده! برادرها، فرزندان، اسلام دارای سعه صدره…»

منبع: این آدرس

مساله تقلید و امر به معروف و نهی از منکر در نگاه طالقانی (ویدئو)

امر به معروف و نهی از منکر – بخشی از سخنرانی آیت‌الله طالقانی در کاخ سعد آباد در مرداد ۱۳۵۸ – شب قدر، پیرامون انتقاد از حکومت و سیره امام علی درباره انتقاد از حاکمان.

منبع: این آدرس

آیت‌الله طالقانی و تنوع در مجلس خبرگان (ویدئو)

«من معتقدم که باید در این مجلس[خبرگان] همه گروه‌ها راه پیدا کنند و ما تابع دستور قرآنیم، «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب» این مکتب ماست که حرف حسابی را بشنویم. حرف مخالف شنیده بشود و بعد هم بهترش گرفته بشود. در مجلس ما هم باید مخالفین بیایند، اگر نیایند هم، ما باید دعوت شان کنیم، برای این که حرف‌شان گفته بشود. قانون اساسی ما از اصول اسلام ناشی شده، هر شعاری که هر گروهی بدهند باز اسلام چند قدم جلوتر است. بنابراین ما هیچ نباید وحشت کنیم که گروه‌های دیگر راه پیدا کنند، حرف شان را بزنند. مجلس اصیل این است که همه آرا گفته بشود، همه ابعاد و مسایل بررسی بشود، از این جهت باید راه پیدا کند.»

منبع: این آدرس

آیت‌الله طالقانی: «گفتند دیگر تفسیر نگویم…» (ویدئو)

روند شکل‌گیرى تفسیر «پرتوى از قرآن» به لحاظ دوران پرفراز و نشیب مؤلف و زندگى سیاسى و اجتماعى ایشان، جالب توجه مى‌باشد. آیت اللّه طالقانى در سال ۱۳۱۸ پس از فراغت از تحصیل از قم به تهران آمدند. فضاى سیاسى و فکرى آن دوران و گرایش‌هاى جوانان به مکاتب الحادى، آیت اللّه طالقانى را بر آن داشت که تمام کوشش خود را معطوف به ابلاغ پیام قرآن به جوانان و روشنفکران کرد.

به همین جهت از همان سال، شروع به تفسیر قرآن و نهج البلاغه کردند. پس از شهریور سال ۱۳۲۰، فضاى سیاسى به گونه‌اى متحول شد و امکان گسترش دروس تفسیر ایشان به میان دانشجویان، استادان دانشگاه و بعدها انجمن‌هاى اسلامى تازه تاسیسى چون انجمن اسلامى مهندسان، پزشکان، دانشجویان، معلمان و… فراهم آمد.

شکل‌گیرى این جلسات از منزل ایشان بود، سپس در مسجد منشور سلطان و از سال ۱۳۲۷ در مسجد هدایت به تفسیر قرآن در شب‌هاى جمعه تا زمان دستگیرى ایشان، ادامه یافت. با بازداشت ایشان در خرداد ۱۳۴۲، این درس‌ها تعطیل شد، اما آن مرحوم در دوران زندان، آنچه از تفسیر قرآن در ذهن داشته‌اند را نوشته‌اند که با انتقال این یادداشت‌ها به بیرون از زندان، جلد اول تفسیر «پرتوى از قرآن» در آبان ۱۳۴۲، منتشر شد.

منبع: این آدرس

تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷، بارقه‌ای از الهیات رهایی‌بخش (نوشته)

از کتاب پیک آفتاب، نویسنده محمد اسفندیاری، انتشارات صحیفه‌ی خرد

«دست‌های سوگوارانی که بر سر و سینه کوبیده می‌شد، اکنون باید به مشت‌های گره کرده و اعتراض علیه وضع موجود تغییر جهت دهد.»

عبارت فوق از اعلامیه‌ی آیت‌الله طالقانی در نخستین روز از محرم سال ۱۳۹۹ قمری (آذر ۱۳۵۷) انتخاب شده است. اعلامیه‌ای که نوید محرمی دیگر می‌داد. سه روز بعد، هم او در اعلامیه‌ی دیگری از مردم می‌خواهد در روز تاسوعا که که مصادف بود با قیام امام حسین و «سالروز صدور اعلامیه ی حقوق بشر» در سراسر ایران به راهپیمایی بپردازند:

«اینجانب روز یکشنبه – تاسوعا – که با روز اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر مصادف است، ازساعت ۹ با معرفت و آگاهی به تمام جوانب و لوازم امر، این راهپیمایی را از خانه ام آغاز می‌کنم.»

این راهپیمایی عظیم که در روز عاشورا نیز تکرار می‌شود، با یک قطعنامه‌ی هفده بندی، در تاریخ انقلاب ثبت شده است. در ماده‌ی چهار این قطعنامه آمده است: «تقارن این روز بزرگ مذهبی را با روز اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر غنیمت دانسته و اعلام می‌داریم که نه تنها تامین حقوق فطری و طبیعی بشر، از اساسی ترین هدف‌های جنبش ماست، بلکه اسلام خود مبتکر رسمی و حقیقی حقوق بشر بوده است.»

محمدرضا حکیمی در مورد این راهپیمایی می‌نویسد: «این عاشورا چنان بود که می‌گفتی عاشورا در طول قرون و اعصار آمده است و آمده است تا به عاشورای امسال برسد. همه حماسه بود و همه فریاد، نوحه‌ها همه درگیر و متعهد و نمایانگر هر سه بعد ماهوی عاشورا: پیام، حماسه و سوگ»

طالقانی، متولّی و پیشاهنگ این راهپیمایی بود، اما طراح و پیشنهاددهنده‌ی آن چند تن از بازرگانان و معلمان و دانشگاهیان بودند، از جمله خلیل‌الله رضایی، پدر رضایی‌ها و احمدعلی بابایی.

در اسناد ساواک گزارش شده است که طالقانی می‌گوید:

«هرچه مسلمان‌ها از زیر بار وظایف شانه خالی کردند، میدان دعا وسعت پیدا کرد! …ولی نه فقیری غنی می‌شود و نه برهنه‌ای پوشیده. این چه دعایی ست که اجابت نمی‌شود؟ …وقتی که از خدا عزت و احترام می‌خواهیم، نباید انتظار داشته باشیم که خداوند آن را از آسمان برایمان فرو بریزد!…یا هو یاهوی خانقاه و سینه زدن و حسین حسین گفتن، درد اجتماع را دوا نمی‌کند…به جای اینکه بر فرق و تن خود زنجیر بزنید، زنجیرها را بر فرق یزیدها و معاویه‌ها که مصدر امور هستند بزنید و نه بر فرق خودتان. حسین بن علی قیام نکرد که تو برای او گریه کنی! آیا مبارزه‌ی حسین برای تو، درسی آموزنده نیست؟

منبع: کانال تلگرامی تاریخ تحلیلی

طالقانی؛ هوش ارتباطی و عقل مهربان (نوشته)

نویسنده: امیر یوسفی، روزنامه اطلاعات ۲۰ شهریور ۱۴۰۱

در میان مردان مؤثر معاصر در ایران، سیدمحمود طالقانی نامی شاخص و شهره است. به نظر می‌رسد که اشتهار او در میان طبقات اجتماعی، طیف‌های سیاسی، قشرهای حوزوی و دانشگاهی، فعالان درون‌حاکمیتی و برون‌حاکمیتی و … در حد اجماع است و اختلاف‌نظر چشمگیر و معناداری در این زمینه وجود ندارد. به این اعتبار کمتر صاحب‌نظری را می‌توان در میان اهل تحقیق یافت که در مقام تدوین دایره‌المعارفی از نام‌آوران سده اخیر ایران زمین برآید و نام این شخصیت نام‌آور و نوآور را در میان انتخاب‌های خود نگنجاند.

طالقانی به عنوان یک روحانی شریعتمدار، حتی به نزد گرایش‌های دین‌پرهیز و دین‌گریز هم، صاحب مکانت و مقبولیت است و جریان‌های چپ‌گرا، سکولار و لائیک نیز در فهرست منتخبان خود از افراد شاخص و شهره معاصر، نام او را جای داده‌اند.

رحلت طالقانی در روزهای پرشور انقلاب، تصویری مسیح‌گونه از او ترسیم کرد و این، به خودی خود عاملی مضاعف برای ماندگاری ایشان در خاطره قومی و ملی ایرانیان شد.

آیت‌الله طالقانی به واسطه مقدمه‌نویسی و شرح کتاب «تنبیه‌الامّه و تنزیه‌الملّه» از میرزا محمدحسین غروی نائینی، عملاً به دفتر فقه سیاسی شیعه ورود کرد؛ با تألیف «پرتوی از قرآن»، به سلک مفسران معتبر این کتاب آسمانی درآمد؛ با نگارش «اسلام و مالکیت»، به جرگه محققان فقه اقتصادی پیوست؛ با ترجمه متونی از بزرگان اهل سنت، نامش را به فهرست فعالان عرصه تقریب مذاهب افزود؛ و بالاخره با نگارش مقاله «تمرکز و عدم تمرکز مرجعیت و فتوا» در کتاب «بحثی درباره روحانیت و مرجعیت» (تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۴۱)، در زمره نقادان نظام سازمانی روحانیت شیعه قرار گرفت. تأکید او بر اهمیت شورا یا رفتار او در ترویج تساهل و مدارا یا دعوتش به تأمل در مفهوم آزادی به عنوان سرشت اصیل انسان، قابل انکار نیست؛ اما به نظر نمی‌رسد مایۀ ماندگاری طالقانی در تاریخ ایران، این‌ها باشد.

می‌توان گفت آثار و دریافت‌های طالقانی در پاره‌ای موارد، سرچشمۀ پژوهش‌های ژرف نظری شد. (مثلا آنجا که به شأن شورا در نظام سیاسی ـ اجتماعی اسلام توجه می‌داد) و در پاره‌ای دیگر از موارد، «مؤید و مددرسان» تحقیقات جاری و رایج واقع شد (مثلا آنجا که به وجه اجتماعی قرآن و یا نظام اقتصادی اسلام درباره مفهوم مالکیت می‌پرداخت).
معنای این حرف آن است که گرچه نباید انتظار یک نظریه‌پرداز از طالقانی داشت، اما از میراث فکری و فراورده‌های نظری او نیز نمی‌توان و نباید غافل بود. چه بسا کسانی در پژوهشی ژرف، آرام‌آرام ابعاد و زوایای چیزی را که مستحق نامیده شدن به «مکتب یا مدرسه طالقانی» است، بتوانند احیا کنند و مطرح سازند.

رواداری و تحمل در وجود طالقانی شعله‌ور بود؛ به همین دلیل مناسبات عاطفی تقریبا یکسانی با همه فعالان مبارزاتی برقرار می‌کرد و در مواجهه با تمامی طیف‌های سیاسی، رفتاری نسبتا واحد بروز می‌داد و متقابلا همه گرایش‌های سیاسی و حزبی هم، نگاه تقریباً یکسانی به او داشتند.

به این اعتبار، طالقانی را اگر نتوان « آموزگار» نظری مدارا و تحمل در تاریخ مبارزات سیاسی ـ فکری ایران معاصر دانست، دست‌کم می‌توان « نماد عملی» آن دانست. در عین حال او نماد تساهل دینی و سیاسی در ایران معاصر نیز هست. 

درک طالقانی از دینداری، آشکارا نقطه مقابل درک طالبانی از دین است؛ چرا که در مقابل و در مقابله با انحصارگرایی قرار داشت.
سید محمود طالقانی چه در کشاکش مبارزات و چه در گرماگرم پیروزی، و به طور کلی در جغرافیا و هندسه انقلاب، نقطه ارشمیدسی تحولات بود؛ جایی که اهرم انقلاب روی آن می‌نشست و بار سهمگین نهضت را به وقت ضرورت، جابجا می‌کرد یا اعتدال و توازن را عندالاقتضاء تأمین می‌نمود. این نقطه احتمالا تنها جایی در تاریخ انقلاب اسلامی بوده است که می‌توانیم بدون هرگونه شبهه و شائبه‌ای، گرانیگاه تجمیع تمام انرژی‌های انسانی نهضت بدانیم. تنگه‌ای که طالقانی روی آن بیتوته کرده بود، چشم‌اندازی یکسان به یمین و یسار لشکر انقلاب داشت؛ فاصله یگان‌ها با این خیمه فرماندهی نیز به یک میزان بود. انتخاب چنین نقطه‌ای برای رصد لشکر، ناشی از «هوش ارتباطی» و «عقل مهربان» یک انقلابی پخته و واقع‌گرا بود. هوش ارتباطی به طالقانی فرصت می‌داد تا باب ارتباط و مفاهمه با هیچ جناح و جبهه‌ای را مسدود نکند تا شبکه‌ای مرتبط و هم‌افزا از نیروهای به‌ظاهر متعارض در یک نهر خروشان به هم برسند. عقل مهربان نیز سایه‌ای از اعتماد و محبت بر سر نیروهای انقلاب می‌افکند. چنان هوش و عقلی طبعاً موهبتی خداداد بود، اما طالقانی هم شکر این نعمت را به خوبی به‌جای آورد و به بهترین شکل از این عطایای الهی بهره برد.
روانش شاد و یادش گرامی باد.

طالقانی و رهایی‌بخشی توحید اجتماعی-سیاسی (مقاله)

نویسنده: محمد قطبی

دیدگاه آیت‌الله طالقانی درباره توحید اجتماعی-سیاسی در کلیت و در عدم پذیرش اربابی و سلطه‌گری انسان‌های دیگر مشابه دیدگاه شریعتی و بازرگان است، اما در بعد دیگر چنانچه بازرگان به عدم پذیرش سلطه دینی و شریعتی بر رویکرد رفع تبعیض توحید انگشت نهادند، طالقانی نیز در پروژه فکری خود بر مقوله رهایی‌بخشی و ایجاد همبستگی و پیوستگی توحید در میان انسان‌ها تاکید می‌کند.

آیت‌الله طالقانی نیز مانند دکتر شریعتی توحید را زیربنای دیانت و دعوت پیامبران و پایداری آنان برای تغییر جهت افکار و اعمال مردمان را در جهت بسط توحید می‌دانست، او در مقاله «توحید نخستین دعوت انبیا» می‌نویسد: «از همان‌ وقتی‌ که‌ عقل‌ فطری‌ آدمی‌ آماده‌ی دریافت‌ حقیقت‌ توحید شد و از محکومیت‌ کامل‌ غرایز برتر گردید، خداوند پیغمبران‌ را برانگیخت‌ تا بذر توحید را در عقول‌ بیفشانند و تحول‌ و انقلابی در نفوس‌ بشر پدید آورند، این‌ همان‌ انقلاب‌ و تحولی‌ است‌ که‌ پیامبران‌ از عقل‌ و باطن‌ آغاز نمودند تا جهت‌ فکر را به‌ سوی مبدأ یگانه‌ی‌ قدرت‌ و حیات‌ برگردانند.. این‌ سرلوحه‌ و نخستین‌ دعوت‌ پیامبران‌ است‌، دیگر اصول‌ اعتقادی و اخلاقی‌ و شرایع‌ و قوانین‌، شعاع‌ها و دوایر این‌ نقطه‌ی مرکزی‌اند این‌ انقلاب‌ فکری و اجتماعی انبیاء است‌ که‌ از انقلاب‌ و تحول‌ درونی و باطنی‌ بشر آغاز گردیده‌ که‌ همان‌ برگشت‌ جهت‌ فکر است‌ به‌ سوی مبدأ قدرت‌ و حیات‌ و هماهنگ‌ ساختن‌ فطرت‌ ناآلوده‌ی‌ انسان‌ با نظام‌ جهان‌. پایداری‌ پیامبران‌ برای‌ ایجاد چنین‌ انقلابی‌ بود که‌ می‌خواست‌ یکسره‌ وضع‌ باطن‌ و ظاهر زندگی بشر واژگون‌ را برگرداند و مستقیم‌ به‌ سوی حق‌ دارد، بدین‌ جهت‌ در هیچ‌ حال‌ و هیچ‌ جا از اعلام‌ این‌ راز رستگاری کوتاه‌ نیامدند. قرآن‌ نوح‌ را در حال‌ جدال‌ با قوم‌ سرسخت‌ و جاهل‌ و هنگام‌ ساختن‌ کشتی‌ برفراز طوفان‌، و ابراهیم‌ را در میان‌ غار و رصدخانه‌ی توحید، و در حال‌ کوفتن‌ تبر بر پیکر بتها و در درون‌ شعله‌های‌ آتش‌ و بالای پایه‌های‌ کعبه‌ و زیر آفتاب‌ سوازن‌، اسماعیل‌ را در حال‌ همکاری‌ با پدرش‌ و زیر کارد، و اسحاق‌ و یعقوب‌ را در میان‌ کسان‌ و در بستر مرگ‌ و حال‌ احتضار، و یوسف‌ را در تاریکی زندان‌ و بالای کرسی‌ قدرت‌، و موسی‌ را در برابر فرعونیان‌ و در بیان‌تیه‌ و عیسی‌ را با حواریین‌ بیابان‌گرد پلاس‌پوش‌ و بالای ‌چوبه‌ی‌دار، و خاتم‌ پیامبران‌ را در میان‌ مکه‌ و بالای‌ کوه‌ها و در میان‌ بیابان‌ها و میدان‌های‌ جنگ‌، همه‌ی این‌ها و پیروان‌ این‌ها را که‌ پیشروان‌ انقلاب‌ فکری‌ بشر بودند درحال‌ اعلام ‌این‌ حقیقت‌ و کوشش‌ برای این‌ انقلاب‌ عقلی‌ و فکری می‌نمایاند».

او همچنین مانند سایر متفکران نسل اول نواندیشی دینی بر اهمیت توحید اجتماعی-سیاسی تاکید داشت: «توحید تنها یک عقیده قلبی و درونی نیست که انسان را در معابد متوقف سازد و در انجام وظایف عبادی در محیط مساجد نگه دارد و تنها یک بحث فلسفی و حکومتی نیست که چون با دلیل برهان اثبات شد، در گنجینه کتب بایگانی شود، بلکه حقیقی است که باید در فکر و خلق و عمل تحولاتی پدید آرد و جهت سیر زندگی و خط مشی اجتماعی را برگرداند«و »انبیاء آمدند تا انسان را از همه شرک‌ها، از همه بندها، از همه محدودیت‌ها، از همه یک جهت بینی‌ها، یک بعد بینی‌ها، در یک بعد بودن‌ها آزاد کنند و برگردانند به انسان مستقل و عاقل فطری». او معتقد بود توحید یعنی «افراد یا طبقه‌ای، زمینه‌ای برای ارباب‌یابی نداشته باشند و زندگی و سرنوشت مردم، وابسته به اراده و خواست کسی نباشد«. در دیدگاه طالقانی توحید معادل آزادی از بندها و استبداد معادل شرک و در بند کشیدن آدمیان بود.

معصومه پریرو درباره نقش توحید در اندیشه سیاسی آیت‌الله طالقانی می‌نویسد: « نقطه آغازین و محوری اندیشه سیاسی آیت‌الله طالقانی اعتقاد به توحید است. از نظر او اندیشه توحید مانع مهمی در به بند کشیدن انسان به وسیله هم‌نوعان خود می‌گردد و بدین وسیله در حقیقت انسان به آزادی فطری و ذاتی خود دست می‌یابد. آیات زیادی در قرآن وجود دارد که آزادی و اختیار را موهبتی الهی برای انسان می‌دانند و طالقانی با استفاده از این آیات معتقد است که انسان بر اساس میل و اراده خود دارای حق انتخاب است. بنابرین، او بر آزادی انسان در همه ابعاد تأکید داشت و معتقد بود ما که دستوری چون «لا اکراه فی الدین» داریم چرا باید از آزادی در ابعاد گوناگون ترس داشته باشیم و آزادی دیگران را سلب کنیم؛ چرا که اسلام می‌فرماید: «قد تبین الرشد من الغیّ.» در این صورت هیچ مشکلی با آزادی نخواهیم داشت.

جادوی پُل ساختن؛ چه چیزی طالقانی را آفرید؟ (نوشته)

نویسنده: مهدی سلیمانیه

طالقانی، عجیب است. این را تقریباً تمامی کسانی که با تاریخ معاصر ایران آشنا هستند، تأیید می‌کنند. عجیب، و جذاب. حوزوی‌ای که شبیه غالب آنان نیست. اما این جذابیت و عجیب بودن، خودش به مانعی برای شناخت‌اش تبدیل شده‌است: برخی، نظیر طرفداران وضعیت فعلی که ترجیح می‌دهند به مانند شریعتی، او هم نامی باشد و بزرگداشتی و بنرهایی و اسم خیابانی. منتقدان وضعیت فعلی هم ترجیح می‌دهند او را به «نماد» و خاطره و ستایشی بدل کنند از چیزی که می‌توانست باشد و نشد. اسلام و حکومت و عالمی دینی از گونه‌ای دیگر. اما نتیجه‌ی هر دو، یکی است: ناشناخته ماندن طالقانی.

برای من دانشجوی جامعه‌شناسی اما سؤال این است: چه چیزی طالقانی را عجیب کرد؟ چه چیزهایی طالقانی را آفرید؟ برای من، بنرها و همایش‌ها و ستایش‌ها کافی نیستند. حتی «کلام طالقانی» هم برای من کافی نیست. برای من، «زندگینامه‌های طالقانی» است که جذابند. به سراغ آن‌ها رفته‌ام. تمام زندگینامه‌های طالقانی. برای من، طالقانی، «حضرت آیت‌الله» و «پدر طالقانی» و «ابوذر زمانه» نیست. محمود است. محمودی که باید از طالقان و گلیرد پای گهواره‌اش نشست و دنبالش به قم رفت و ردش را تا قاهره و پاکستان گرفت. بی ترس از اینکه خطایی کرده و ضعفی داشته و آن آیت‌الله عظیم‌الشأن نبوده‌است. و الان، یک ماه است که شب و روز، با محمود طالقانی، دم‌خورم.

زندگی این آدم، خیلی عجیب است. هنوز هم نوشتن این داستان، کار دارد. اما در همین اواسطش، یک چیزی را مدام، هر جا که بوده می‌بینم: سارا شریعتی، یک جایی از جامعه‌ی «صف و سنگر» حرف می‌زند. جامعه‌ی صف‌بندی‌های از پیش مشخص. جامعه‌ای که هر کس، قبیله‌ای دارد. دشمنش از قبل مشخص است. متحدانش هم. جامعه‌ای به مثابه میدان جنگ قبایل. حافظه‌هایی زخم خورده و انتقام‌هایی تا همیشه ناتمام.

کار دیروز و امروز هم نیست: مشروعه‌خواهانی فضل‌الله بر سر دار دیده. مشروطه‌خواهانی زخم‌خورده از پهلوی و استعمار و استبداد. شیعه‌ی هویت‌گرای منتظر انتقامی از تمامی اهل سنت به گناه تاریخی‌ای هزار ساله. اهل سنتی خسته از تبعیض. چپ‌هایی محذوف و مطرود. حزب‌اللهی‌هایی با احساس اقلیت‌بودگی و مظلومیتی تاریخی در جهان و مواجهه با دشمن غربی و غربگراها. روشنفکرانی به حاشیه‌رانده‌شده و زیر ضرب. ملی‌مذهبی‌هایی متهم به گذشته و هزینه‌داده در حال و چشم‌انتظار آینده. عرب‌ها، فارس‌ها، بهایی‌ها، فمنیست‌ها، … همه در سنگر نشسته. همه پشت خاکریز. همه دست بر ماشه. در چنین جامعه‌ای، خطرناک‌ترین و حیاتی‌ترین کار چیست؟ بر هم زدن صفوف. پل زدن. نزدیک کردن.

و طالقانی، همین است: پل ساز در جامعه‌ی دیوار و سیم‌خاردار. آشتی‌ در جامعه‌ی قهر. صف بر هم زن در جامعه صف و سنگر. به اتکای فهمی محکم از دین که مدافع تمام محذوفان است. و عاصی بر هر استبدادی. از هر نوعش. در کنار هر بی‌صدایی می‌ایستد. بی‌ترس از برچسب خوردن‌ها. بی ترس از بی‌قبیله ماندن. بی‌وحشت از از هر دو سو و هر ده سو ناسزا شنیدن. در تقاطع روایت قربانیانی که یکدیگر را مسوول بدبختی‌های خود می‌دانند. جایی در تقاطع روایت‌های تا همیشه موازی رنج‌ها و تخاصم‌ها.

▫️پانوشت (1): چقدر زندگی طالقانی، عطر شعر شاملو را دارد؛ باهمساز تنهایان: «کوه‌ها، با هم‌اند و تنهایند.|همچو ما باهمان تنهایان» احمد شاملو (1339)
▫️پانوشت (2): بماند که نسل جدید ما، به کم‌کاری‌های ما و بدکاری‌های حضرات حاکم، نه طالقانی را می‌شناسد و نه رُشدیه را و نه سایر عاشقانی را که برایش جان فدا کردند؛ مایی که میراث‌دار امینی نبودیم و باید باشیم.

منبع: کانال تلگرامی راهیانه

هنوز هم آن پنجره رونقی ندارد. (نوشته)

نویسنده: محمد جواد غلامرضاکاشی

🔸«مساله شورا از اساسی‌ترین مسائل اسلامی است» وقتی آیت‌الله طالقانی در آخرین نماز جمعه خود آن همه با شور و فریاد از اهمیت شوراها سخن می‌گفت، من مثل بسیاری از شرکت کنندگان در نماز جمعه منتظر بودم خطبه تمام شود و به خانه بازگردم. کم سن و سال‌تر از آن بودم که درکی از آنچه می‌گفت داشته باشم. وقتی خبر فوت آیه‌الله تنها دو روز پس از آن سخنرانی منتشر شد، احساس کردم او از یک زخم عمیق می‌نالید و از سوزش آن زخم نیز دق کرد و رخت از جهان ما بربست. آن زخم عمیق چه بود؟ فهم آن زخم بر فهم شرایط امروز هم پرتوی می‌افکند. برای فردای ما نیز رهاوردهای بسیار دارد.

▪️داستان از جایی آغاز می‌شد که نظامی مستقر بود و مخالفینی داشت. در حالیکه مردم سر در کار زندگی روزمره خود بودند، مجموعه‌ای از فعالان سیاسی به اشکال مختلف زندگی خود را مصروف آن کرده بودند که با نظام مستقر مبارزه کنند. مردم زندگی می‌کردند اما گاه به تبعیض و وضع نابسامان اقتصادی و احساس تحقیر در زندگی روزمره‌شان اعتراض می‌کردند. آن فعالان سیاسی وظیفه خود می‌دانستند این صدای اعتراض را چند برابر کنند و از آن نیرویی برای فشار سیاسی بسازند. گاهی این فعالان به میان مردم هم می‌رفتند و آنها را تهییج می‌کردند که در مقابل ستم‌ها و ظلم‌های متعدد ساکت ننشینند و برای تحصیل حقوق شان برخیزند. حلقاتی هم بود که این فعالان گردهم می‌نشستند و وظایف دینی و سیاسی شان را برای مبارزه با ستم یادآور می‌شدند. وقت می‌گذاشتند، زندگی‌شان را مصروف مبارزه می‌کردند، چه بسا کارشان به زندان و حتی فداکردن جان‌هاشان می‌انجامید. تا اینجای کار مشکلی در میان نبود. مشکل از زمانی آغاز شد که مردم به خیابان آمدند، صداهای گوناگون به هم پیوست و نیروی عظیمی در سطح شهرها و خیابان‌ها تولید شد. این نیرو چندان قدرتمند بود که اساس حکومت مستقر را در هم پیچید. واقعه چندان بزرگ و شگفت بود که همه در حیرت فرورفتند. آنچه رخ داد بیشتر شبیه معجزه بود. مردم و فعالان سابقه‌دار و سابقه‌ندار، در هم پیچیده بودند و حیرتی عمیق بر همه حاکم بود. مشکل اصلی فهم این موقعیت تازه بود و اینکه در خلاء ناشی از سقوط یک نظام قدرتمند چه باید کرد.

🔸برای فهم این موقعیت تازه، دو پنجره رقیب گشوده شد. یکی رونق بسیار داشت و دیگری کم رونق بود. در آن پنجره پررونق وضع تازه معجزه تلاش‌ها و فداکاری‌های آن فعالان بود. همه حیرت زده به کسانی می‌نگریستند که علم مخالفت با نظم پیشین را سال‌ها قبل برافراشته بودند. چهره‌هاشان زیر نور صحنه می‌درخشید. شمار کثیری از مردم پشت این پنجره جمع شده بودند و هر کدام دل داده یکی از این چهره‌های پرفروغ شده بودند. مردم یکباره تماشاچیان نمایش‌های پر سر و صدای چهره‌های مبارز پیشین شدند. بگذریم از آنکه بعضی از چهره‌ها حقیقتاْ مبارز بودند و بسیاری در آن روزهای پر آشوب لباس مبارزه پوشیده بودند. اما همه از سجایای عظیم انقلابی خود پیش چشم خیره شده مردم داستان‌‌ها سر می‌دادند. پنجره دیگری هم بود که رونقی نداشت و کمتر کسی حاضر بود از آن پنجره به ماجرا بنگرد. در آن پنجره مردم خودشان در معرض نور بودند. خودشان معجزه کرده بودند و ماجرای خود مردم تماشایی‌ترین داستان دوران انقلاب بود. آیه‌الله طالقانی در این پنجره میان داری می‌کرد. کمتر کسی هم حرف او را می‌فهمید. از مردم گرفته تا بسیاری از مبارزان با نظام برافتاده پهلوی.

▪️ انقلاب یک مساله کانونی در صحنه مدرن سیاست را شفاف کرد و به شکل دو پنجره کنار هم قرار داد: سیاست‌ورزی فضیلت‌مندانه از بالا می‌جوشد یا از پایین؟ صحنه‌آرایان پنجره نخست، به بالا می‌اندیشیدند. پس لاجرم نورافکن‌ها را متوجه صورت چهره‌های برگزیده می‌کردند و صحنه‌آرایان پنجره دوم، نور را به سمت خود مردم می‌تاباندند. رونق از آن پنجره اول بود چرا که مردم از نوری که به خودشان بتابانند گریزان بودند. از پذیرش مسنولیت می‌گریختند و ترجیح می‌دادند داستان با جا به جا کردن حکام خوب به جای حکام بد حل و فصل شود. خودشان به خانه بازگردند و کسانی که مدعیان نجات آنان از تبعیض و فقر و نادیده گرفته شدگی بودند زحمت بکشند بیایند و نجاتشان دهند. آیه‌الله طالقانی که نور را به سمت خود مردم هدایت می‌کرد، به رهبران سیاسی می‌گفت پی کارشان بروند تا مردم خود متولی زندگی و سرنوشت خود باشند. کجی‌ها و کاستی‌های خود را در میدان عمل راست کنند، از شرارت‌هاشان بکاهند،‌ و بر اعمال نیک و خیرشان بیافزایند.

🔸آیه‌الله طالقانی فکر می‌کرد جامعه در کلیت خود شخصیت دارد. ایده شوراهای او،‌ اشاره به همین شخصیت اجتماعی داشت. این شخصیت تماماْ پاک و مطهر نیست،‌ هم شرارت دارد و هم خیر. تنها وقتی ممکن است وجه نیک و خیر آن تفوق پیدا کند که شخصیت‌اش به رسمیت شناخته شود و اجازه عمل بیابد. او بر توانش‌ها و استعدادهای نهفته مردم برای خیر بودن سرمایه‌گذاری می‌کرد. می‌دانست مردم در میدان عمل آزاد به تدریج از شرارت‌های خود می‌کاهند و پاک‌تر می‌شوند. سپردن امور به دست آنها که خود را هدایت‌گران مردم می‌دانند هیچ پیامدی نخواهد داشت جز سفت کردن زنجیرهای موجود بر پا و دست و خرد و روح آنان. آنگاه از پیش گویا می‌دید که جز شرارت و انحطاط از سر تا پای جامعه نخواهد جوشید. چرا که تنها مردم‌ در قاعده هرم اجتماعی سرچشمه فضائل‌اند و اگر این سرچشمه نجوشد،‌ شرارت است که میان داری می‌کند و شیطان دائر مدار خواهد شد. آیه الله طالقانی که رونقی پشت پنجره خود نمی‌دید،‌ دق کرد و از جهان رفت. بقیه داستان پشت پنجره اول گذشت. گفتیم که نورافکن‌ها به سمت چهره‌های خاص افتاد. آنها پس از فوت ‌آیه الله طالقانی، بر سر آنکه کدامشان باید مردم را نجات دهند، جنگیدند،‌ فتنه‌ها آغاز شد،‌ خون‌ها به زمین ریخت و ماجراها رفت که همه می‌دانند.

▪️ امروز و فردای ما به بازاندیشی نسبت به انگاره آیه‌الله طالقانی وابسته است. تجربه چهل ساله نشان داده که هدایت و نجات بخشی اگر معنایی دارد در میدان کنش روزمره و آزاد مردمان معنادار است. آنکه به هر نام از مردم گله می‌سازد، قبل از آنکه هدایت را آغاز کند،‌ آنان را از مقام انسانی به مقام گوسفندی تقلیل داده است. گوسفندان جز به کار قربانی شدن نمی‌آیند. به قربانگاه می‌‌روند تا مدعیان نجات مردم آسیب نبینند. اما کاش مردم همانطور که منجیان می‌خواهند گوسفند شوند. مشکل عمیق‌تر آنجاست که آدمی‌زاد گوسفند شدنی نیست. فریب و زور منجیان، سبب می‌شود لباس گوسفندی بپوشد اما در درون گرگی ‌کند. آنکه قرار است سرچشمه فضیلت باشد، گرگ می‌شود. اینک ختم ماجراست. جامعه تهی شده از امکان فضیلت‌مند شدن،‌ همه دار و ندارش به غارت می‌رود. منجیان خود به غارتگران اصلی تبدیل می‌شوند و مردم نیز در میدان‌های کوچک، تمرین غارتگری می‌کنند.

🔸آیه‌الله طالقانی سخنرانی خود را با این جملات خاتمه می‌دهند: «…..استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید و بیایید با مردم. با دردمندها و رنج کشیده‌ها با محروم‌ها همراه شوید». ساده گفت اما معنای عمیقی را از خود به جا نهاد. مبارزان سابق وقتی به مناصب تکیه می‌زنند فقط با کلمات سروکار دارند. در زندگی روزمره کلمات با میدان‌های عمل واقعی و زندگی متعارف در نسبت است. زنده است و بر اساس تجربیات مردم جا به جا می‌شود. اما کلمات می‌توانند از بستر زندگی‌بخش خود گسیخته شوند و بمیرند. کلمات مرده به مثابه ابزار به خدمت گرفته می‌شوند. کلمات به جای برقراری نسبت با تجربه‌های واقعی،‌ با تصاویر در نسبت قرار می‌گیرند. آنگاه آنکه تنها با کلمات سروکار دارد، دست به گریبان تصورهایی می‌شود که واقعیت با آنها بیگانه است. مبارزان در منصب نشسته، نمی‌دانند سال‌هاست که از امکان تجربه واقعیت خلع شده‌اند. آنها با کلمات تنها می‌مانند. شعار می‌دهند، سخن می‌گویند، از اموری دفاع می‌کنند و به اموری حمله می‌کنند. اگر واقعیت به لباس کلمات و تصورات مد نظرشان در نیامد،‌ نادیده شان می‌گیرند. اگر واقعیت از تنگی به فغان آمد،‌ خفه‌اش می‌کنند، اگر خفه نشد متهم‌اش می‌کنند. سرنوشت آنکه بخواهد فضیلتی را از بالا سرازیر کند تنهایی با کلمات و تصورات ناشی از آنهاست. چنین است که به همین سادگی استبداد پشت پرده دین پنهان می‌شود.

 ▪️دین که اصلی‌ترین منبع تولید فضائل اجتماعی و سیاسی است،‌ به مجموعه‌ای از کلمات و تصورات ناشی از کلمات تقلیل پیدا می‌کند. تصوراتی که بی‌ارتباط با میدان عمل اجتماعی، مصادره شدنی است و می‌تواند برای مقاصد متفاوتی به خدمت گرفته شود. چندان دور از انتظار نیست اگر جماعتی را ببینی که در کار ویران‌سازی بنای دین عمل می‌کنند اما با نیتی خالص برای خدمت به دین. کلمات و تصورات منفصل شده از واقعیت‌های جهان،‌ آنها را به دام انداخته است. کلماتی که به هیچ سنتی تعلق ندارند. در جهت هیچ مقصود خیرخواهانه‌ای عمل نمی‌کنند. کلماتی که خودخواهند. به تداوم خود می‌اندیشند و بس. دوامشان به تحریک خودخواهی‌ها و خودپرستی‌های قربانیان خود شدیداْ‌ وابسته است.  

🔸طالقانی اما به سمت مردم و دردها و رنج‌های مردم فراخوان می‌کند. به صریح‌‌ترین و بی‌پرده‌ترین محل ظهور واقعیت. آنجا کلمات ریشه در خاک زندگی دارند. بازتاب دهنده رنج‌های عمیقاْ این جهانی مردم‌اند. به جای تحریک خودخواهی‌های این و آن، همگان را به رنج‌ مردمان فرامی‌خوانند. زندگی سیاسی دیگر صحنه قهرمانانه عمل کردن این و آن نیست. قلمرو عمل مشترک همگان برای کاستن از ‌آلام مردمان است. آنگاه اسلام به خاستگاه خود بازمی‌گردد. جایی که پیامبرش دعوت خود را با تکیه بر بردگان آغاز کرد اگرچه به همه طبقات دیگر اجتماعی هم گشوده بود. ایستادن کنار رنج بردگان،‌ کلمات را به خود واقعیت در عام‌ترین شکل آن می‌چسباند. آنکه نقطه عزیمت فضیلت را در پایین جامعه جستجو می‌کند آگاه است که فضیلت در عرصه سیاست تنها با فراخوان عام برای رفع آلام مردم امکان‌پذیر است.

▪️ تنها تجربه چهل ساله ما نیست که صدق کلام آیه الله طالقانی را نشان می‌دهد. تجربه جهانی سیاست ورزی هم در بستر رژیم‌های لیبرال و هم در سنت چپ صدق این منظرگاه را تصدیق می‌کند. چپ‌ها به نظرورزی حول و حوش مقاومت در پایین‌ترین لایه‌های اجتماعی می‌اندیشند و از روایت‌های لنینیستی سال‌هاست فاصله گرفته‌اند. آنها به خلق سیاست در همان نقطه‌ای می‌اندیشند که رنج به سوخت حیات سیاسی تبدیل می‌شود.

🔸اما در سنت لیبرال ظهور نوارسطوگرایان پراگماتیست جالب توجه است. چهره‌هایی نظیر جان هالدان و استنلی کاول و کرنل وست با تکیه بر آرا ارسطو و توماس آکوئیناس قدیس بر این باورند که جامعه در کلیت خود یک پدیده اخلاقی است. اخلاق امری ساختنی و پروردنی نیست. جامعه در میدان‌های متنوع کنش مشترک انسانی،‌ قلمروهای متفاوتی از حیات اخلاقی و فضیلت‌مند تولید می‌کند. هر صنفی از مردم،‌ با مسائل و آلام خود دست به گریبان است و در فرایند حل و فصل آنها آفرینشگر فضائل خود می‌گردد. دولت نقشی بیش از ایجاد موازنه میان قلمروهای خلق فضیلت در سطح عام اجتماعی ندارد. پزشکان، کفاشان،‌ معلمان، روستائیان، صاحبان صنعت، و سایر اقشار اجتماعی هرکدام ماخذی برای تولید ارزش‌های اخلاقی‌اند. میدان‌هایی از خلق اخلاق،‌ که ممکن است با یکدیگر تعارض هم داشته باشند یا هم افزایی خلاق ایجاد نکنند. ‌آنها که بر راس می‌نشینند کاری جز رفع تعارض میان این قلمروها و ایجاد هم افزایی‌های خلاق میان آنها ندارند. در انگاره این متفکران، جامعه همراه به شرارت‌هایی که خلق می‌کند، قلمروهایی از اخلاق و فضیلت هم می‌آفریند. حیات سیاسی نباید جز به توازن بخشی جامعه به نفع خیرهایی که خود تولید کننده آنهاست بیاندیشد.

▪️ تجربه چهاردهه‌ای که پشت سر گذاشته‌ایم، از دلیل اندوه آیه الله طالقانی پرده برمی‌دارد. اما زمان خطی نیست. ما از دوران انقلاب عبور نکرده‌ایم. هنوز هم که هنوز است آن دو پنجره گشوده کنار یکدیگرند. اغلب از مدعیان پیشین نجات‌بخش ناامیدند. اما بازهم از آن پنجره فاصله نمی‌گیرند. خیال می‌کنند باید نور را به سمت چهره‌های تازه نجات بخش تابانید. در میان فعالان و چهره‌های سیاسی نیز رقابتی سخت درگرفته برای آنکه محل تابش نور باشند. مساله این است که در موقعیت سیاست زوال یافته،‌ میان قربانیان و قربانی کنندگان یک توافق نانوشته شکل گرفته است. هر دو می‌خواهند در لباس گوسفندی گرگی کنند. در این میان البته مثل روز روشن است که برای دریدن یکدیگر در یک موقعیت برابر نیستند. کسانی بیشتر می‌درند و کسانی بیشتر دریده می‌شوند. انتظار برای قدرت گرفتن گرگ‌های تازه در لباس گوسفندان تازه نیز دردی را درمان نمی‌کند. راه همان است که آیه‌الله طالقانی گفت. اگر چه هنوز هم پنجره‌ای که گشود رونقی ندارد.

منبع: کانال تلگرامی ایران فردا

نگاه آیت الله طالقانی به تفسیر قرآن (ویدئو)

«پرتوی از قرآن» مهمترین اثر تالیفی آیت‌الله طالقانی است که در شش جلد به تفسیر بخشی از آیات قرآن پرداخته است. علاوه بر پیشبرد مکتوب سازی این تفسیر، در دوران ابتدای انقلاب، آیت‌الله طالقانی گاهی در قالب گفتگوهای تصویری به شرح و تفسیر آیات قرآن می‌پرداختند و متناسب با شرایط جامعه و نیازهای آن، در طول تفسیر، به حوادث اجتماعی اشاراتی داشتند.

به عنوان مثال، در قسمتی از تفسیر سوره نازعات که در زیر آمده است، آقای طالقانی در مورد نگاهی که به تفسیر قرآن و ضرورت‌های اجتماعی آن دارند، صحبت می‌کنند. قسمت‌های دیگر گفتگو نیز در وب‌سایت «آپارات» موجود است.

بررسی انتقادی «نسبت اندیشۀ اسلامی با عمل سیاسی» در سلوک آیت‌الله طالقانی (ویدئو)

نسبت اندیشه اسلامی با عمل سیاسی در سلوک سیاسی و اجتماعی طالقانی؛ آیا اندیشهٔ مرحوم طالقانی برای یافتن مرام سیاسی و اجتماعی خود بر پایه باورهای دینی، اشتباه بود؟

گفتگویی با حضور احسان شریعتی و حاتم قادری

راهی‌که طالقانی هموار کرد (نوشته)

نویسنده: مهدی دلیر

طالقانی در میدان نظر و عمل
سید محمود طالقانی به اصلاحِ فکرِ دینی می‌اندیشید. می‌کوشید تا گرایشِ غالبِ دینی در میان دینداران را اصلاح کند. در برخورد با مواضع طالقانی می‌باید نظر و عملِ او را در کنار هم دید. فعالیت‌های او را نباید صرفاً از لابه‌لای کتاب‌ها و سخنرانی‌هایش پی‌گیری کرد. بلکه فعالیت‌های عملی او نیز در کنار ایده‌پردازی‌هایش، درخور اعتناست. همراهانِ او، همواره به توجه طالقانی به میدان عمل تأکید کرده‌اند. لطف‌الله میثمی می‌گوید در زندانِ شیراز به نزد طالقانی رفتم و گفتم در میان بچه‌ها بحران‌های ایدئولوژیک زیادی هست و نظراتِ مختلفی وجود دارد، شما می‌گویید چه کار کنیم؟ گفتند روی دعای افتتاح کار کنید. آنجا که می‌گوید: «خدایا آنچه که ما از حق شناختیم و معرفت پیدا کردیم، کمک کن که به عمل در آوریم و آنچه کوتاهی و قصور داریم، خدایا در مسیر عملمان جبران کن و ما را به آن برسان». طالقانی با بیانِ این عبارت بر آن است که آموخته‌ها را می‌باید به عمل در آورد. بسنده کردن به ایده‌پردازی، بیشتر به اختلافات دامن می‌زند. از همین رو است که خود طالقانی نیز میان نظر و عمل جمع کرده است.

طالقانی از طرفی به طرح ایده‌های خود می‌پردازد و می‌کوشد در برخی از گزاره‌های اسلام، تبیینی در تقابل با قرائت سنتی از دین ارائه کند؛ از طرف دیگر، در عرصه عمل به فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی اقدام می‌کند. در زمانی که فعالیت‌های سیاسی چندان مورد اقبال روحانیون نبود، او به مبارزاتِ سیاسی می‌پرداخت؛ به فعالیت‌های حزبی وارد می‌شد؛ با جوانان و دانشگاهیان حشر و نشر داشت، حضور در عرصه اجتماع را وظیفه خود می‌دانست. صرفاً به گوشه‌ای نشستن و تئوری‌پردازی کردن را مقبول نمی‌دانست. طالقانی اگر ایده‌ی شورا را برجسته می‌کند، خود نیز به تشکیل چنین شوراهایی اقدام می‌ورزد و آن را به عرصه اجتماع می‌آورد. اگر از آزادی سخن می‌گوید، خود نیز در اقداماتِ سیاسی‌اش، این آزادی را در عمل نشان می‌دهد و از سایر نحله‌های فکری می‌خواهد تا در عرصه اجتماع به میدان بیایند. طالقانی نه لزوماً به واسطه اندیشه‌هایش، بلکه به علت فعالیت‌های عملی خود بارها مورد محدودیت‌هایی قرار گرفت و به زندان رفت. در بررسی کارنامه‌ی طالقانی می‌باید نظر و عمل را در کنار هم مورد تحلیل قرار داد. از این حیث، می‌باید طالقانی را از اندیشمندانی که به صرف تئوری‌پردازی بسنده می‌کنند متمایز دانست.

منظومه فکر دینی
طالقانی در مواجه با دین، توجه به غایت و هدف دینداری را مورد توجه قرار می‌دهد. غایتِ دینداری را در تحول انسان و هدایت او جستجو می‌کند. از همین‌جاست که تأکید بر عمل، نقش پررنگی در اندیشه طالقانی پیدا می‌کند. وی تظاهر به دینداری را مورد نقد قرار می‌دهد. در زمانه‌ای که عمده اعتراض‌های دینداران و فعالینِ انقلابی به عدم رعایت احکام دینی است، طالقانی به سویه‌ای دیگر توجه داده است. این نشان از دور‌اندیشی وی دارد.

توجه به عمل، طالقانی را به برجسته کردن جنبه‌های اجتماعی دین می‌کشاند. او معتقد است که عملِ دینداران می‌باید گِرهی را از جامعه دینی بگشاید. اینجاست که بحث از انحطاط و خواری مسلمین را پیش می‌کشد و آن را مورد نقد قرار می‌دهد. پر رنگ شدن جنبه‌های اجتماعی دین، سبب می‌شود که طالقانی بحث از استبداد را نیز مورد نظر قرار دهد. در این میان آنچه ممکن است کمتر مورد توجه قرار گیرد، بحث از استبداد دینی است. طالقانی به این نکته‌ی مغفول مانده نیز توجه می‌دهد و راه‌های نفوذ آن را هشدار می‌دهد.

منظومه‌ای که طالقانی در فکر دینی طراحی می‌کند به گونه‌ای است که در نهایت بتواند مواجهه با استبداد را برای مسلمین ترسیم کند و رهایی از انحطاط را پیش چشم قرار دهد. روند فکری طالقانی و برداشت او از دین را می‌توان در این عبارات کوتاهِ وی در مسجد هدایت بررسی کرد. در اسناد ساواک این‌گونه گزارش شده است که: «سید محمود طالقانی به منبر رفته و پس از توصیف دین مبین اسلام و قرائت چند شعر مذهبی و ذکر امثله‌ای درباره عید غدیر، اظهار داشت شما مردم چرا این همه در راه دین و علی(ع) پول خرج می‌کنید و جشن می‌گیرید و شادی می‌کنید ولی از صفات و کردار آن رادمرد بزرگ اسلامی هیچ در شما نیست و روی همین اصل هم به جای حضرت علی یک مشت فاحشه و فاحشه صفت‌ها بر شما حکومت می‌کنند».

در این تعابیر طالقانی شاهدیم که وی ابتدا میان عنوان مسلمانی و عمل مسلمانی تمایز می‌گذارد. معتقد است که مسلمانی صرفاً به نام و عنوان نیست؛ بلکه عمل اسلامی می‌باید انجام پذیرد. در ثانی رفتار مسلمانی را در مبارزه با استبداد تعریف می‌کند. وی در تعبیری گفته است: «این مردمی که بله قربان وِردِ زبانشان می‌باشد، بت پرست هستند». این تعبیر نشان از پیوندی می‌دهد که طالقانی میان دینداری و مبارزه با استبداد در نظر دارد.

در ساحت اجتماع
تصویری که طالقانی از دینداری ترسیم می‌کند، تأثیر مستقیمی در رفتارهای اجتماعی دارد. مهمترین معضلی که او در اجتماع سراغ می‌گیرد، مشکل استبداد است. از همین رو آنچه نقش محوری در آراء طالقانی دارد، مبارزه با سه قدرت سیاسی، اقتصادی و دینی است. از همین روست که هم در خصوص اقتصاد کتابی را منتشر می‌کند؛ هم می‌کوشد تفسیر دین را به گونه‌ای منطقی و آزادی بخش ترسیم کند؛ هم مقابله با قدرتِ سیاسی را مورد توجه قرار داده است. طالقانی معتقد است که تعدیل این سه قدرت، سبب برقراری قسط و عدل می‌شود. و این همان رسالت و هدف انبیاء است. طالقانی بر همین اساس عنوان می‌کند که هر کس با اقدام و طرح و برنامه‌ای جلوی انباشتِ قدرت را بگیرد، قدمی به هدف انبیاء نزدیک‌تر شده است. جنبه‌های غیر دینی کلام طالقانی در این قسمت برجسته می‌شود. او معتقد است که هر کس به برپایی قسط و عدل مدد رساند، می‌تواند رسالتی پیامبرانه را عملی کرده باشد.

طالقانی در راه برقراری قسط و عدل، و برای جلوگیری از انباشت این سه قدرت، نقش مردم را برجسته می‌بیند. معتقد است که اگر پای مردم در میان بیاید، این سه قدرت تعدیل می‌شوند. از همینجاست که دو موضوع را مورد توجه قرار می‌دهد. اول به موضوع آزادی می‌پردازد و دیگر اینکه به موضوع شورا توجه می‌دهد. طالقانی با اندیشه و عملِ خود، پایه‌های اولیه‌ی برخی از ایده‌های نواندیشی را هموار کرد. سخن گفتن از آزادی، رأی مردم، نقش زمان و مکان در احکام، توجه به نظر مخالفان، از جمله مواردی است که تا پیش از وی، در جامعه دینداران کمتر مورد توجه بود و طالقانی شجاعانه به آن پرداخت.

منبع: کانال تلگرامی ایران فردا

دیدگاه تعالی‌بخش طالقانی به انسان‌ها (ویدئو)

محمد محمدی گرگانی: یک ویژگی اصلی و اثرگذار مرحوم طالقانی برخورد تعالی‌بخش است. من ندیدم طالقانی دست روی نقطه‌ضعف افراد بگذارد. زیرا وقتی دست روی نقطه‌ضعف افراد می‌گذارند، او را ناتوان‌تر می‌کنید. یعنی با تکیه بر نقطه قدرت افراد، نقطه‌ضعفشان را حل کنید. این رفتار در طالقانی خیلی دیده می‌شود. این‌ها تعلیمات قرآن است.

منبع: کانال تلگرامی طالقانی و زمانه‌ی ما

«آزادی»، دال مرکزی اندیشه‌ی طالقانی (قسمت اول)

نویسنده: هاشم آقاجری

  در الهیات اعتزالی و از منظر متألهان و متفکران معتزلی در سده های سوم تا پنجم هجری و عصر «رنسانس» ایرانی و اسلامی، دو اصل اساسی اسلام، «توحید» و «عدل» بود و در زمانه ما دو پایه اسلام رهایی بخش در نگاه طالقانی «توحید» و «آزادی» است.

  در نگاه و اندیشه طالقانی، توحید دال مرکزی و آزادی دال کانونی است. دال مرکزی به معنای سرچشمه و خاستگاه اندیشه و دال کانونی، به منزله معطوف علیه یا غایت و هدف آن. از این منظر طالقانی پروژه تکامل یافته نائینی در عصر مشروطیت است. همو که برغم شیخ فضل الله نوری ـ که از توحید عبودیت را استخراج و از عبودیت، فرمانبری خلق در پیشگاه فقیه و سلطان و نهایتا «استبداد سیاسی» و «استبداد دینی» را استنتاج می کرد-در رساله انتقادی ـ تئوریک اش «تنبیه الامه و تنزیه المله» آزادی را بر پایه توحید توضیح می داد و نظام مشروطه‌گی را تبلور مرحله ای و نسبی تاریخی توحید و آزادی در برابر سلطنت خودکامه مطلقه ـ غاصب حق خدا و خلق هر دو ـ سایه خدا و مدافع و توجیه گر آن ـ آیه خدا- می دانست.

  طالقانی تا دهه سی هم‌چنان پروژه‌ی مشروطیت را دنبال می‌کرد و به همین دلیل، پس از نیم قرن از انتشار کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله در زمان مؤلف، با نوشتن تحشیه و تعلیقاتی بر آن در سال ۱۳۳۴ به چاپ و نشر دوباره آن مبادرت ورزید. اما تجربه زیسته او و مبارزات مردم ایران در دهه چهل و پنجاه موجب شد که نظر و عمل او از پروژه سلطنت مشروطه به پروژه جمهوریت گذار و ارتقاء یابد. زیرا تجربه تاریخی به اثبات رسانده بود که در ایران، از منظر آزادی و دموکراسی، سلطنت مشروطه حاوی پارادوکس و ناسازواره ای است که با هیچ‌گونه تکاپوی رفورمیستی و اصلاح طلبانه‌ای قابل رفع و حل نبوده و نیست. ناسازوارة پذیرش نهادی انتصابی، فرا دموکراتیک، مادام العمر و غیر‌مسئول و ناپاسخگو با آزادی، دموکراسی و حاکمیت مردم.

  به تجربه ثابت شده است که وجود نهادی غیر انتصابی چه به نام سلطنت شاه و چه با عنوان ولایت شیخ هرچند در آغاز ضعیف، نمادین و ظاهرا پذیرنده دموکراسی و آزادی، تفکیک قوا و وجود احزاب، مطبوعات و انتخابات آزاد با محصول پارلمانی نماینده مردم و دولتی برگزیده پارلمان و مسئول در برابر آن و ملت به تدریج رشد می‌کند و پیله قدرت متمرکز و نهادی را حول نهاد غیر انتخابی/غیر پاسخ‌گو می‌تند و تمام قوا را در خود جمع می‌آورد و بر همه نهاد ها مسلط می‌شود و به‌ویژه با سلطه بر قوه قهریه و نیروهای نظامی و امنیتی، سیاست‌گزاری و کنترل را در همه زمینه‌ها و بر تمام منابع اعم از درآمدهای نفتی، قانون گذاری، سیاست های داخلی، اقتصادی، رسانه‌ای، مجلس و دولت و سیاست خارجی در دستان قدرت بدون مسئولیت و پاسخ‌گویی خود متمرکز می‌سازد.

  ایران بنا به علل و دلایل تاریخی، مذهبی، اقتصادی و ژئوپولیتیکی، مثلا انگلستان نبوده و نیست که شاه یا ملکه در آن دست کم به لحاظ حقوقی نماد وحدت کشور و مظهر ثبات و دوام ملت ـ دولت باشد و حاکمیت عملا از آن مردم یا طبقه اقتصادی ـ اجتماعی مسلط دوران، مثلا بورژوازی باشد. نهاد انتصابی در ایران، در آغاز موری است که به تدریج مار می‌شود و سرانجام به اژدهایی لویاتان‌وار تبدیل می‌گردد که همه‌ی نهادهای انتخابی را می بلعد و آزادی و دموکراسی و حاکمیت مردم و ملت را بلا موضوع و بلا مفهوم می سازد. گذار نظری و عملی طالقانی از مشروطیت به جمهوریت که سرانجام در آستانه انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۱۳۵۷ و بویژه در هفت ماه پایانی عمر او (که مصادف با هفت ماه آغازین نظام پسا انقلابی بود) به جمهوری شورایی ارتقاء یافت حاصل آن پارادوکس و جمعبندی نظری ـ-عملی این پراکسیس تاریخی بود.

  همانطور که گفته شد دال کانونی اندیشه طالقانی، آزادی است. آزادی به مثابه برنهاد انقیاد و معطوف به «خود شکوفایی» انسان. نگاهی اجمالی و گذرا به گفته‌ها و نوشته‌های او به روشنی جایگاه محوری «آزادی» و نفی بت‌واره های ضد آن را نشان می‌دهد. به عنوان نمونه، او هدف انبیاء را آزادی می‌داند و می‌گوید: «مبارزه با شرک یعنی آزادی انسانها… توحید یعنی آزادی بشر» (سخنرانی در شب اربعین سال ۱۳۵۸ در مسجد هدایت). «اسلام مهمترین مساله را برای انسانها آزادی می داند» (سخنرانی در شب ۲۳ رمضان ۱۳۵۸در سعدآباد). از دیدگاه او «در انقلاب‌ها و حرکت های اصیلی که در تاریخ دنیا، از گذشته تا انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب های دیگر، هدف اصلی آزادی انسان‌ها بوده و هست» (مصاحبه مطبوعاتی، کیهان ۱۷ بهمن ۱۳۵۷) او اساسا فصل ممیزه انسان و حیوان را «آزادی» می‌داند. (سخنرانی ۲۳ رمضان ۱۳۵۸ در سعد آباد)

   معمولا دوگانه سازی های کاذب و تقابل های دو قطبی بین «آزادی» و «عدالت» ما را مجبور می‌کنند که یکی را فدای دیگری کنیم اما اندیشه طالقانی از این گونه دوگانه‌سازی ها در می‌گذرد و به مفهوم «آزادی» چنان غنایی می‌بخشد که قسط و عدل شرط آزادی و مولفه‌ای از مولفه‌های آن است. به‌طوری که بدون قسط و عدل، آزادی سراب و فریبی بیش نیست.

  در موقعیت فرودستی فقر و نابرابری طبقاتی و محرومیت و گرسنگی و زیست در زیر سلطه طبقاتی آزادی بی‌معنا و خودشکوفایی انسانی، معنوی و فکری و هنری ناممکن می‌شود. در همین جاست که می‌توان مرزبندی مفهومی آزادی در نگاه طالقانی را با «آزادی» لیبرالی و نو لیبرالی را به‌روشنی دید. «آزادی حقوقی» بورژوایی ـ لیبرالی و نو لیبرالی. هرچند در مقایسه با نا آزادی ها و بندگی ها در صورتبندی‌های پیشا‌سرمایه داری، مثلا سرواژی و فئودالی، یک مرحله تاریخی رو به جلو تلقی می‌شود، اما از «آزادی حقیقی» در رابطه سلطه استثماری بین سرمایه و کار خبری نیست. اصل آزادی و رقابت در بازار سرمایه داری، به معنای آزادی حقیقی طبقه کارگری که «نیروی کار» ش را می‌فروشد و طبقه سرمایه‌داری که آن را می‌خرد، نیست. وقتی دو «حق» کار و سرمایه در بازار در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند، این «آزادی» نیست که فیصله بخش تقابل مذکور است بلکه «زور» سرمایه و قهر دولت بورژوایی است که مساله را حل و فصل می‌کند.

  همان‌طور که مارکس در «کاپیتال» نشان داده است، دیسپوتیسم و دیکتاتوری سرمایه نه تنها در بازار بلکه در فرآیند کار و درون کارخانه، با سازمان‌دهی فضا و زمان و تحمیل ساز و کاری انضباطی ـکه به تدریج از حیطه کارخانه فراتر رفته وکل جامعه را فرا می گیرد، بسط و گسترش تئوریک ـ تاریخی‌ای که میشل فوکو از این منظر به «کاپیتال» داد و می‌توان آن را در مطالعات او در رژیم انضباطی مدرنیته و البته سرمایه‌داری دید- و بندهای مناسبات طبقاتی «انقیاد» را بازتولید و متداوم می‍‌سازد. منطق سرمایه و مناسبات سلطه استثماری و طبقاتی افزون بر تحمیل انقیاد، از خود بیگانگی کارگران را تولید می‌کند و حاصل گریز کارگر از فضا و زمان انضباطی فرآیند کار در کارخانه، به محیط کوچک خانه و دل‌مشغولی هایی چون خور و خواب و رختخواب حداقلی برای بازتولید نیروی کار، چیزی جز تبدیل شدن «امر انسانی» به «امر حیوانی» و بالعکس نیست. «خود شکوفایی» که جوهره و غایت آزادی است در این فرآیند بلاموضوع و محو می شود.

  از نگاه طالقانی قسط یا عدالت اقتصادی باید در پرتو آزادی تامین شود (مصاحبه، کیهان ۱۷ بهمن ۱۳۵۷)، تا معنا و مفهوم حقیقی آزادی تحقق یابد. همین عدالت طلبی و برابری خواهی طالقانی و دیدگاه های جامعه‌گرایانه اش در مساله مالکیت، نفی استثمار و ایستادن در کنار نیروی کار در برابر سرمایه و استثمار (که نمودی از آن را در کتاب «مالکیت در اسلام» او می بینیم) بود که ارتجاع مذهبی و روحانی و رژیم سلطنتی او را «کمونیست» و «سرخ» می‌خواندند و می‌کوشیدند تا محافل مذهبی و روحانی را با این اتهام نسبت به او دچار تردید و پرهیز کنند و البته آیت الله خمینی به سبب همین عدالت طلبی و سمت گیری ضد استثماری او بود که وی را «ابوذر» زمان نامید.

  آزادی به مثابه نفی انقیاد و اثبات خود-شکوفایی انسان، در اندیشه طالقانی افزون بر برنهاد انقیاد سیاسی و طبقاتی و مبارزه با استبداد و استثمار، نافی «استبداد دینی» نیز هست.

  نائینی در «تنبیه الامه» با اشاره تلویحی به شیخ فضل الله نوری وی را نظریه پرداز «استبداد دینی» و مدافع و توجیه گر «استبداد سیاسی» خوانده بود. استبداد دینی، اعمال نوعی انقیاد فقیهانه و الهیات سلطه بر مردم به نام دین بود. توجیه استبداد سیاسی در لفافه دین و ابزار سازی از «توحید»ی که در پیام پیامبران زیربنای رهایی و آزادی بندگان خدا از بندگی خواجگان صاحب سلطه بود، به وسیله‌ای برای توجیه عبودیت رعیت در برابر بت‌واره های حاکم تبدیل شد. طالقانی نیز هم‌چون نائینی دشمن «استبداد دینی» و فراخوان دهنده به رهایی از آن بود و نفی هم‌زمان دیکتاتوری «چکمه» و «نعلین» (روزنامه اطلاعات، ۳۰ بهمن ۱۳۵۷) بیانگر تقابل توأمان نظریه «آزادی» او با «استبداد سیاسی» و «استبداد دینی» است.

  اما فراتر از دلالت استبداد دینی بر اعمال انقیاد «بیرونی» مرجعیت دینی بر جامعه، دلالت دیگر آن انقیاد «درونی» و خود خواسته‌ای بود و هست که نظریه‌ی آزادی طالقانی در پی رهایی از آن است، امری که تنها با شیوه آگاهی بخشی و خود آگاهی سوژه های دین‌دار امکان‌پذیر می شود. اگر مبارزه «آزادی» با استبداد سیاسی و طبقاتی مستلزم مبارزه بیرونی مردم با دو قوه استبداد و استثمار است، لازمه مبارزه با استبداد دینی گسستن زنجیرهای درونی و باورهای انقیادآفرینی است که ابتدا دین‌داران خود با ناآگاهی آن را درونی می‌سازند و سپس تبلور و ظهور بیرونی آن به صورت انقیاد در برابر مرجعیت استبداد دینی تجسد می‌یابد. این نوع انقیاد، خودخواسته بوده و هست و رهایی از آن جز با سلاح آگاهی و خود آگاهی و باز تفسیر رهایی بخش از قرآن، اسلام و مبانی دینی ممکن نیست. رسالتی که طالقانی در طول عمر پر فراز و نشیب و سرشار از مبارزه و درد و رنج در زندان و تبعید، جامعه و مسجد، در کنار پیکار عملی با استبداد سیاسی و نظام طبقاتی، در کوشش های فکری و فرهنگی خویش بار امانت‌اش را بردوش کشید.

  تفسیر پرتوی از قرآن، کتاب ها و رساله هایی که نوشت و سخنرانی ها، خطبه‌های نماز جمعه، مصاحبه‌ها و گفتارهای روشن‌گرش آینه‌ای است که مفهوم «آزادی» توحیدی او را در سه حیطه سیاسی، طبقاتی و دینی بازتاب می‌دهد. نظریه آزادی در پروژه‌ی طالقانی، معطوف به رهایی از تثلیث سه اقنوم استبداد، استثمار و استحمار یا به تعبیر دکتر شریعتی زر و زور و تزویر بود و هست. پروژه‌ای که هم‌چنان نیاز عصر و نسل امروز ماست. طالقانی ابوذر زمان خود بود، نه تنها ابوذر عدالت، که ابوذر آزادی، آزادی در همه ابعاد آن به مثابه شرط امکان خود ـ شکوفایی انسان.

منبع: کانال تلگرامی ایران فردا

«آزادی»، دال مرکزی اندیشه‌ی طالقانی (قسمت دوم)

نویسنده: هاشم آقاجری

🔴  معمولا دوگانه سازی های کاذب و تقابل های دو قطبی بین «آزادی» و «عدالت» ما را مجبور می‌کنند که یکی را فدای دیگری کنیم اما اندیشه طالقانی از این گونه دوگانه‌سازی ها در می‌گذرد و به مفهوم «آزادی» چنان غنایی می‌بخشد که قسط و عدل شرط آزادی و مولفه‌ای از مولفه‌های آن است. به‌طوری که بدون قسط و عدل، آزادی سراب و فریبی بیش نیست.

🔴 در موقعیت فرودستی فقر و نابرابری طبقاتی و محرومیت و گرسنگی و زیست در زیر سلطه طبقاتی آزادی بی‌معنا و خودشکوفایی انسانی، معنوی و فکری و هنری ناممکن می‌شود. در همین جاست که می‌توان مرزبندی مفهومی آزادی در نگاه طالقانی را با «آزادی» لیبرالی و نو لیبرالی را به‌روشنی دید. «آزادی حقوقی» بورژوایی ـ لیبرالی و نو لیبرالی. هرچند در مقایسه با نا آزادی ها و بندگی ها در صورتبندی‌های پیشا‌سرمایه داری، مثلا سرواژی و فئودالی، یک مرحله تاریخی رو به جلو تلقی می‌شود، اما از «آزادی حقیقی» در رابطه سلطه استثماری بین سرمایه و کار خبری نیست. اصل آزادی و رقابت در بازار سرمایه داری، به معنای آزادی حقیقی طبقه کارگری که «نیروی کار»ش را می‌فروشد و طبقه سرمایه‌داری که آن را می‌خرد، نیست. وقتی دو «حق» کار و سرمایه در بازار در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند، این «آزادی» نیست که فیصله بخش تقابل مذکور است بلکه «زور» سرمایه و قهر دولت بورژوایی است که مساله را حل و فصل می‌کند.

🔴 همان‌طور که مارکس در «کاپیتال» نشان داده است، دیسپوتیسم و دیکتاتوری سرمایه نه تنها در بازار بلکه در فرآیند کار و درون کارخانه، با سازمان‌دهی فضا و زمان و تحمیل ساز و کاری انضباطی ـکه به تدریج از حیطه کارخانه فراتر رفته وکل جامعه را فرا می گیرد، بسط و گسترش تئوریک ـ تاریخی‌ای که میشل فوکو از این منظر به «کاپیتال» داد و می‌توان آن را در مطالعات او در رژیم انضباطی مدرنیته و البته سرمایه‌داری دید- و بندهای مناسبات طبقاتی «انقیاد» را بازتولید و متداوم می‍‌سازد. منطق سرمایه و مناسبات سلطه استثماری و طبقاتی افزون بر تحمیل انقیاد، از خود بیگانگی کارگران را تولید می‌کند و حاصل گریز کارگر از فضا و زمان انضباطی فرآیند کار در کارخانه، به محیط کوچک خانه و دل‌مشغولی هایی چون خور و خواب و رختخواب حداقلی برای بازتولید نیروی کار، چیزی جز تبدیل شدن «امر انسانی» به «امر حیوانی» و بالعکس نیست. «خود شکوفایی» که جوهره و غایت آزادی است در این فرآیند بلاموضوع و محو می شود.

🔴 از نگاه طالقانی قسط یا عدالت اقتصادی باید در پرتو آزادی تامین شود (مصاحبه، کیهان ۱۷ بهمن ۱۳۵۷)، تا معنا و مفهوم حقیقی آزادی تحقق یابد. همین عدالت طلبی و برابری خواهی طالقانی و دیدگاه های جامعه‌گرایانه اش در مساله مالکیت، نفی استثمار و ایستادن در کنار نیروی کار در برابر سرمایه و استثمار (که نمودی از آن را در کتاب «مالکیت در اسلام» او می بینیم) بود که ارتجاع مذهبی و روحانی و رژیم سلطنتی او را «کمونیست» و «سرخ» می‌خواندند و می‌کوشیدند تا محافل مذهبی و روحانی را با این اتهام نسبت به او دچار تردید و پرهیز کنند و البته آیت الله خمینی به سبب همین عدالت طلبی و سمت گیری ضد استثماری او بود که وی را «ابوذر» زمان نامید.

🔴 آزادی به مثابه نفی انقیاد و اثبات خود-شکوفایی انسان، در اندیشه طالقانی افزون بر برنهاد انقیاد سیاسی و طبقاتی و مبارزه با استبداد و استثمار، نافی «استبداد دینی» نیز هست.

🔴 نائینی در «تنبیه الامه» با اشاره تلویحی به شیخ فضل الله نوری وی را نظریه پرداز «استبداد دینی» و مدافع و توجیه گر «استبداد سیاسی» خوانده بود. استبداد دینی، اعمال نوعی انقیاد فقیهانه و الهیات سلطه بر مردم به نام دین بود. توجیه استبداد سیاسی در لفافه دین و ابزار سازی از «توحید»ی که در پیام پیامبران زیربنای رهایی و آزادی بندگان خدا از بندگی خواجگان صاحب سلطه بود، به وسیله‌ای برای توجیه عبودیت رعیت در برابر بت‌واره های حاکم تبدیل شد. طالقانی نیز هم‌چون نائینی دشمن «استبداد دینی» و فراخوان دهنده به رهایی از آن بود و نفی هم‌زمان دیکتاتوری «چکمه» و «نعلین» (روزنامه اطلاعات، ۳۰ بهمن ۱۳۵۷) بیانگر تقابل توأمان نظریه «آزادی» او با «استبداد سیاسی» و «استبداد دینی» است.

🔴 اما فراتر از دلالت استبداد دینی بر اعمال انقیاد «بیرونی» مرجعیت دینی بر جامعه، دلالت دیگر آن انقیاد «درونی» و خود خواسته‌ای بود و هست که نظریه‌ی آزادی طالقانی در پی رهایی از آن است، امری که تنها با شیوه آگاهی بخشی و خود آگاهی سوژه های دین‌دار امکان‌پذیر می شود. اگر مبارزه «آزادی» با استبداد سیاسی و طبقاتی مستلزم مبارزه بیرونی مردم با دو قوه استبداد و استثمار است، لازمه مبارزه با استبداد دینی گسستن زنجیرهای درونی و باورهای انقیادآفرینی است که ابتدا دین‌داران خود با ناآگاهی آن را درونی می‌سازند و سپس تبلور و ظهور بیرونی آن به صورت انقیاد در برابر مرجعیت استبداد دینی تجسد می‌یابد. این نوع انقیاد، خودخواسته بوده و هست و رهایی از آن جز با سلاح آگاهی و خود آگاهی و باز تفسیر رهایی بخش از قرآن، اسلام و مبانی دینی ممکن نیست. رسالتی که طالقانی در طول عمر پر فراز و نشیب و سرشار از مبارزه و درد و رنج در زندان و تبعید، جامعه و مسجد، در کنار پیکار عملی با استبداد سیاسی و نظام طبقاتی، در کوشش های فکری و فرهنگی خویش بار امانت‌اش را بردوش کشید.

🔴 تفسیر پرتوی از قرآن، کتاب ها و رساله هایی که نوشت و سخنرانی ها، خطبه‌های نماز جمعه، مصاحبه‌ها و گفتارهای روشن‌گرش آینه‌ای است که مفهوم «آزادی» توحیدی او را در سه حیطه سیاسی، طبقاتی و دینی بازتاب می‌دهد. نظریه آزادی در پروژه‌ی طالقانی، معطوف به رهایی از تثلیث سه اقنوم استبداد، استثمار و استحمار یا به تعبیر دکتر شریعتی زر و زور و تزویر بود و هست. پروژه‌ای که هم‌چنان نیاز عصر و نسل امروز ماست. طالقانی ابوذر زمان خود بود، نه تنها ابوذر عدالت، که ابوذر آزادی، آزادی در همه ابعاد آن به مثابه شرط امکان خود ـ شکوفایی انسان.

منبع: کانال تلگرامی ایران فردا

طالقانی و زمانۀ ما (معرفی کانال و سایت)

کتابخانه آنلاین «طالقانی و زمانۀ ما»، وابسته به «مجتمع فرهنگی آیت‌الله سید محمود طالقانی»، وظیفهٔ جمع‌آوری، آماده‌سازی و انتشار اسناد و مدارک مربوط به آیت‌الله سید محمود طالقانی، را به عهده گرفته است.

اسناد متنوعی از جمله نامه‌ها، فراخوان‌ها و اعلامیه‌های مختلف که مربوط به فعالیت‌های آیت‌الله طالقانی است (از پیش از انقلاب و به ویژه ماه‌های ابتدایی انقلاب تا پیش از مرگ ایشان)، آماده‌سازی شده و به صورت رایگان در وبسایت کتابخانه آنلاین «طالقانی و زمانه ما» در اختیار عموم قرار گرفته است.

تیم اجرایی پروژه جهت تکمیل منابع خود، از تمامی علاقه‌مندان، دوستان و اطرافیان مرحوم طالقانی درخواست دارد، تا در صورت در اختیار داشتن اسناد و مدارکی در رابطه با ایشان، این اسناد را در اختیار این تیم قرار دهند.

پس از اتمام فرایند آماده‌سازی اسناد، علاقه‌مندان و پژوهشگران می‌توانند با مراجعه به وبسایت «کتابخانه آنلاین طالقانی و زمانه ما» از طریق طبقه‌بندی موضوعی یا سرچ کلیدواژه‌های مورد نظر، به متن کامل و تصویر اسناد دسترسی داشته باشند.

کتابخانه آنلاین طالقانی و زمانه ما به عنوان مرکز انتشار آثار آیت الله سید محمود طالقانی، از اردیبهشت سال ۱۴۰۱ امکان دسترسی مخاطبان به آثار ایشان را فراهم ساخته است. محتوای موجود بر روی وبسایت به طور مستمر در حال تکمیل و اصلاح است. با دنبال کردن کانال تلگرامی «طالقانی و زمانۀ ما» می‌توانید از اخبار مرتبط با این کتابخانه مطلع شوید.