باران که می‌بارد، خودم را زیر چتر پیدا می‌کنم

باران که می‌بارد‌      خودم را زیر چتر پیدا می‌کنمخورشید تا می‌تابد‌      سایه‌ام را کنار دیوارشب‌ها زیر سقف قایم می‌شوم‌            دنجِ تلویژندر روزها فقط با کفش‌هایم ارتباط تنگاتنگ دارم‌            دستم عصای…

ادامه خواندنباران که می‌بارد، خودم را زیر چتر پیدا می‌کنم
خودی که می‌ترسد، خودی که دوست دارد

امروز صبح باز از خودم بدم آمد. احساس نادیده گرفتن خود. درگیری، درگیری... درگیری‌هایی که حالا شده هر لحظه‌ای. امان از ناسازگاری‌های این‌ها. هر کس سر بر می‌آورد و حرف…

ادامه خواندنخودی که می‌ترسد، خودی که دوست دارد

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد