معرفی کتاب «خدا، آن‌گونه که من می‌فهمم»

«من، هم آوا با کسانی که می‌گویند خدا عشق است، می گویم خدا عشق است. با این حال، در اعماق وجودم همواره می‌گفتم اگرچه خدا می‌تواند عشق هم باشد، ولی،…

ادامه خواندنمعرفی کتاب «خدا، آن‌گونه که من می‌فهمم»
انقلاب را نمی‌توانید از سوپرمارکت بخرید!

به باور ما، انسان موجودی است واجد ارزش‌های بیکران و ناشناخته که می‌تواند فراتر از هر مرز و معیاری، عشق بورزد، آزاد باشد و تعقل کند. [...] در جامعه‌ی مطلوب ما، روابط انسانی بر پایه‌ی «برادری» شکل خواهد گرفت و اعتماد عمومی، هسته‌ی اصلی آن خواهد بود. حال آن‌که این جنس از روابط اجتماعی، درست در نقطه‌ی مقابل وضع موجودی است که با ایجاد مرزهای تبعیض‌آلود و غیرانسانی، به چندپارگی و جدایی انسان‌ها مشغول است. (بخشی از اساس‌نامه‌ی «انجمن دموکراتیک دانشجویان» آمریکا)

ادامه خواندنانقلاب را نمی‌توانید از سوپرمارکت بخرید!
جامعه‌ای خالی از پرسش، سرشار از پاسخ (نوشته‌ی ناصر فکوهی)

«آیا جامعه‌ی ما پرسش‌گر است؟» این پرسشی است که به این یادداشت، انگیزه‌ِی نوشته شدن داد. پاسخ این پرسش را هم شاید لازم باشد با نگریستن به موقعیت کسانی یافت که قاعدتا باید پرسشگرترین کنش‌گرانِ اجتماعی ما باشند: ...

ادامه خواندنجامعه‌ای خالی از پرسش، سرشار از پاسخ (نوشته‌ی ناصر فکوهی)
«کشتن یک فیل» – نوشته‌ی جورج اُروِل

جورج اُروِل، نویسنده‌ی مشهور انگلیسی و خالق اثر شناخته شده‌ِی «قلعه‌ی حیوانات» است. بر خلاف تصور رایج، اُروِل، طرفدار سوسالیسم دموکراتیک بود و همواره با جلوه‌های ناعادلانه‌ی نظام‌های سرمایه‌داری مخالفت می‌نمود. وی، بعد از اتمام تحصیلات متوسطه در ۱۹۲۱، به دلیل وضعیت مالی خانواده‌اش توان رفتن به دانشگاه را نداشت. به همین دلیل، تصمیم گرفت تا به عضویت پلیس سلطنتی هند در آید...

ادامه خواندن«کشتن یک فیل» – نوشته‌ی جورج اُروِل
جمهوری سکوت

ما هرگز بدان اندازه که در دوران اشغال آلمانی‌ها آزاد بودیم، آزاد نبوده‌ایم. ما هر حقی را که داشتیم، و به‌ویژه حقِ سخن گفتن را، از دست داده بودیم؛ هر روز به‌ما اهانت می‌کردند و ما ناگزیر بودیم که خاموش بمانیم؛ و به‌عنوان کارگر، زندانی سیاسی، و جهود، تبعیدمان می‌کردند؛ روی دیوارها، در روزنامه‌ها، و بر پرده‌ی سینماها، همه جا سیمای پلید و بی‌اعتنائی می‌دیدیم که بیدادگران می‌خواستند...

ادامه خواندنجمهوری سکوت
برای نسلی که عاشق نمی‌شود…

...] دیگر صبر نداریم. عاصی شده‌ایم، نه نسبت به واقعیتی که نمی‌فهمیم، بلکه نسبت به خودمان. نسبت به توهمات‌مان. به این‌که هر بار امید بستیم و هر بار ناکام ماندیم. این است که دل از حقیقت‌مان کنده‌ایم. [...] ایستاده‌ایم و سر به زیر شده‌ایم. پذیرفته‌ایم که‌بی ادعا باشیم، سرِمان به کارِ خودمان باشد. جامعه و تاریخ را بسپاریم به دستِ سیاست‌مدار و قدرتمدار، و زندگی‌مان را بکنیم...

ادامه خواندنبرای نسلی که عاشق نمی‌شود…

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد