گذری کوتاه بر زندگی و اندیشههای سیمون وی
غیر ممکن است که کلِّ حقیقت در همهی زمانها و مکانها، حاضر و در دسترسِ هر کس که در آرزوی آن است نبوده باشد. سیمون وی گذری کوتاه بر زندگی…
غیر ممکن است که کلِّ حقیقت در همهی زمانها و مکانها، حاضر و در دسترسِ هر کس که در آرزوی آن است نبوده باشد. سیمون وی گذری کوتاه بر زندگی…
«من، هم آوا با کسانی که میگویند خدا عشق است، می گویم خدا عشق است. با این حال، در اعماق وجودم همواره میگفتم اگرچه خدا میتواند عشق هم باشد، ولی،…
به باور ما، انسان موجودی است واجد ارزشهای بیکران و ناشناخته که میتواند فراتر از هر مرز و معیاری، عشق بورزد، آزاد باشد و تعقل کند. [...] در جامعهی مطلوب ما، روابط انسانی بر پایهی «برادری» شکل خواهد گرفت و اعتماد عمومی، هستهی اصلی آن خواهد بود. حال آنکه این جنس از روابط اجتماعی، درست در نقطهی مقابل وضع موجودی است که با ایجاد مرزهای تبعیضآلود و غیرانسانی، به چندپارگی و جدایی انسانها مشغول است. (بخشی از اساسنامهی «انجمن دموکراتیک دانشجویان» آمریکا)
«آیا جامعهی ما پرسشگر است؟» این پرسشی است که به این یادداشت، انگیزهِی نوشته شدن داد. پاسخ این پرسش را هم شاید لازم باشد با نگریستن به موقعیت کسانی یافت که قاعدتا باید پرسشگرترین کنشگرانِ اجتماعی ما باشند: ...
جورج اُروِل، نویسندهی مشهور انگلیسی و خالق اثر شناخته شدهِی «قلعهی حیوانات» است. بر خلاف تصور رایج، اُروِل، طرفدار سوسالیسم دموکراتیک بود و همواره با جلوههای ناعادلانهی نظامهای سرمایهداری مخالفت مینمود. وی، بعد از اتمام تحصیلات متوسطه در ۱۹۲۱، به دلیل وضعیت مالی خانوادهاش توان رفتن به دانشگاه را نداشت. به همین دلیل، تصمیم گرفت تا به عضویت پلیس سلطنتی هند در آید...
ما هرگز بدان اندازه که در دوران اشغال آلمانیها آزاد بودیم، آزاد نبودهایم. ما هر حقی را که داشتیم، و بهویژه حقِ سخن گفتن را، از دست داده بودیم؛ هر روز بهما اهانت میکردند و ما ناگزیر بودیم که خاموش بمانیم؛ و بهعنوان کارگر، زندانی سیاسی، و جهود، تبعیدمان میکردند؛ روی دیوارها، در روزنامهها، و بر پردهی سینماها، همه جا سیمای پلید و بیاعتنائی میدیدیم که بیدادگران میخواستند...
...] دیگر صبر نداریم. عاصی شدهایم، نه نسبت به واقعیتی که نمیفهمیم، بلکه نسبت به خودمان. نسبت به توهماتمان. به اینکه هر بار امید بستیم و هر بار ناکام ماندیم. این است که دل از حقیقتمان کندهایم. [...] ایستادهایم و سر به زیر شدهایم. پذیرفتهایم کهبی ادعا باشیم، سرِمان به کارِ خودمان باشد. جامعه و تاریخ را بسپاریم به دستِ سیاستمدار و قدرتمدار، و زندگیمان را بکنیم...