فیلم سینمایی نان و گلهای سرخ
مایا که یک دختر اهل آمریکای جنوبی است برای کار پیش خواهر خود که در لس آنجلس آمریکا خدمتکار است میرود. مایا متوجه اجحاف شرکت پیمانکار خدماتی در حق خدمتکاران…
مایا که یک دختر اهل آمریکای جنوبی است برای کار پیش خواهر خود که در لس آنجلس آمریکا خدمتکار است میرود. مایا متوجه اجحاف شرکت پیمانکار خدماتی در حق خدمتکاران…
دو دانشجو، برای بهیاری و کمک به قبیله ای کوچ نشین، راهی صحراهای مغولستان می شوند. اما این دو دانشجوی شهرنشین، روحِ طبیعت را درک نمی کنند؛ بخصوص هم زیستی…
فیلمی در مورد یک پسر و سگش در شرایط اشغال در جنگ جهانی دوم
چرا باید پائولو فریره را شناخت؟ «فریره روانشناسی است- البته بدون ظاهری رسمی و حرفهای- که نظرات خود از زندگی، انسان و رشد را در بطن کار با مردم و تودههای مردم در فقیرترین محلههای برزیل و شیلی و گینهبیسائو به دست آورده است. او از آنجا که کار مستقیم و رو در رو با مردم داشت، و از آنجا که برای شناخت و درک آدمها، رویی گشاده داشت، موفق شد شناختی عمیق و متفاوت از انسان به دست بیاورد. [...]
در نیمهی دوم قرن بیستم، در جهان غرب، حرکتهای گروهی مختلفی شکل گرفت که درصدد بودند تا به جای سبک زندگی مصرفگرایانه، شکلی دیگر از زندگی را تجربه کرده و معنای زندگی را در چیزی غیر از مصرف جستجو کنند. یکی از این جنبشها، «مینیمالیسم[1]» نام دارد. «مینیمالیسم» جنبشی است که معتقد است با جمعآوری انواع داراییها و تملّکات، نمیتوان به شادکامی رسید و رازِ سعادت، در داشتنِ کمتر و زیستن بیشتر است. یکی از نویسندگان این جنبش، آن را چنین توصیف میکند:...
به باور ما، انسان موجودی است واجد ارزشهای بیکران و ناشناخته که میتواند فراتر از هر مرز و معیاری، عشق بورزد، آزاد باشد و تعقل کند. [...] در جامعهی مطلوب ما، روابط انسانی بر پایهی «برادری» شکل خواهد گرفت و اعتماد عمومی، هستهی اصلی آن خواهد بود. حال آنکه این جنس از روابط اجتماعی، درست در نقطهی مقابل وضع موجودی است که با ایجاد مرزهای تبعیضآلود و غیرانسانی، به چندپارگی و جدایی انسانها مشغول است. (بخشی از اساسنامهی «انجمن دموکراتیک دانشجویان» آمریکا)