آنچه در پی می‌آید مطلبی است که کتاب «چگونه معلم کودکان خود باشیم»، بخش‌های «کودک شما و دنیایی که او با آن مواجه است» و «قدرت خلاقیت کودکان» برداشت شده است. این کتاب جنبه‌های گوناگون رشد فکری کودکان را شرح می‌دهد و چگونگی رشد و آموزش آن‌ها را توسط اولیا و مربیان بازگو می‌کند. خانم دکتر لاریک نویسنده کتاب که خود یکی از محققین بزرگ مسائل آموزشی کودکان است، موارد رشد و آموزش شخصیت کودک را مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهد و رهنمودهای واضح و عملی به والدین و معلمین، یعنی کسانی که با کودک بیشترین سروکار را دارند می‌دهد.

این کتاب شامل بخش‌هایی است که هر کدام فصولی را دربر می‌گیرند. بخش‌های این کتاب عبارت‌اند از:

  • کودک شما و دنیایی که او با آن مواجه است.
  • چگونه بچه‌ها یاد می‌گیرند و چگونه شما می‌توانید کمک کنید.
  • هوش کودک شما
  • قدرت خلاقیت کودکان
  • مهارت‌های زبان در کودکان
  • ریاضیات و علوم
  • آموزش‌های اجتماعی در کودکان استثنایی
  • پرسش‌هایی درباره‌ی روش‌های آموزش
  • شما و معلم
  • مدارس بهتر برای جامعه‌ی شما

تقریباً همه‌ی پدرها و مادرها می‌خواهند که کودکانشان آموزش خوبی داشته باشند. بسیاری از آن‌ها می‌گویند: «من می‌خواهم آموزش فرزندم بهتر از آموزشی باشد که من داشته‌ام.» اما واقعاً منظور والدین از آموزش خوب چیست؟ اگر والدین را مجبور کنیم که تعریفی از آموزش خوب بدهند بعضی آن را بر حسب مدت تحصیل تعریف می‌کنند: «من می‌خواهم که او دبیرستان را تمام کند» یا «می‌خواهم به دانشکده برود». این‌ها تعاریفی بر اساس کمیت آموزش است: چه مقدار تحصیل؟

آن‌چه که ما باید واقعاً بدان بیندیشیم این‌ است که فرزندمان چه می‌خواهد بشود. در نتیجه باید ببینیم چه نوع آموزشی برای او بهتر است نه اینکه چه مقدار آموزشی برای او کافی است.

اين خیلی ساده است که از معلم بپرسیم: «درس قرائت فرزندمان چگونه است؟» و مطمئن شویم که او نمره‌ی خوبی در این درس گرفته که مناسب سن وکلاسش بوده و خیالمان راحت شود. در حالی‌که در واقع این نمره صرفاً در مهارت خواندن او در حال حاضر تأکید دارد. اما اگر در مورد او به عنوان یک فرد فکر کنيم نه به مهارت او، خواهیم پرسید: «این درس چه تأثیری در فرزندمان گذاشته است؟» یعنی خوشحال‌تر، سالم‌تر و قوی‌تر شده است؟ یا زندگی اطرافیان بزرگسالش را از طریق آن‌چه که خوانده و روشی که در خواندن یاد گرفته، خوشایندتر کرده است؟

شما از بچه می‌خواهید که بتواند بخواند، بنویسد و املای درست کلمات را بداند. اما در عین حال می‌دانیم که عمق این اهداف در آموزش بزرگ‌تر از چيزي است كه بسياري تصور مي‌كنند. مثلاً شما کسانی را می‌شناسید که می‌توانند بخوانند اما هيچ وقت تن به مطالعه نمي‌دهند، يا کسانی هستند که هر چه را می‌خوانند به آساني با‌ور می‌کنند. برای این مردمان، خواندن حوزه‌ی تکامل‌نیافته‌ای است و چیزی نیست که شما برای فرزندان خود می‌خواهید.

به نیازهایی عمیق‌تر از نیازهای ابتدايي مدرسه توجه کنید:
شما یک شخصیت سالم برای فرزندانتان می‌خواهید.
شما می‌خواهید که او زندگی مفید و موثری با دیگران در گروه داشته باشد.
شما می‌خواهید فرزندتان انتقادی فکر کند.
شما می‌خواهید خلاقانه فکر کند.

بسیاری از بچه‌ها یاد گرفتند که همه چیز را قبول کنند و خودشان خلاقیتی نداشته باشند، به‌جای عمل کردن بنشینند و نظاره کنند. با آن‌ها چه کرده‌ایم؟

 به نظر ما نیروی خلاقیت بچه‌ها در طول رشد آن‌ها سركوب می‌شود. کنجکاوی طبیعی آن‌ها و نبوغشان با آیه‌ی یأس بزرگسالان پیوسته از میان می‌رود. بعضی از والدین بازی کودکانشان را با گل و آب و رنگ کار کثیفي مي‌دانند و از آن ممانعت مي‌كنند. یک مادر مشغول و پرکار به‌جای تشویق کودک به بازی با خانه‌سازی و کارت‌های خالی در آفتاب او را جلوی تلویزیون می‌نشاند که فیلم‌های کارتون گیج‌کننده، آگهی‌های تجاری و فیلم‌های وسترن ببیند. بچه‌ی پنج ساله‌ای که یک کتاب‌خوان جدي است توسط والدینش به عنوان کرم کتاب مورد تمسخر واقع می‌گردد. چند سال بعد، همین والدین او را مجبور می‌کنند که از ورزش دست بکشد و زمان‌هایی را در کتابخانه دانشکده بگذراند. به‌تدریج که بچه 10 یا 11 ساله می‌شود، او به آن چیزی علاقه‌مند می شود که دیگران درباره‌ی او و کارش می‌گویند. شاید در آزمایش هر چیز [به ظاهر] غیر معقول تردید کند، چرا که از حرف‌های نامربوط می‌ترسد. ممکن است بترسد که متفاوت باشد. این موضوع تعجبی ندارد، چراکه او در جامعه‌ای زندگی می‌کند که افرادش بیشتر مقلدند تا خلاق.

(چگونه معلم کودکان خود باشیم؟، نوشته‌ی نانسی لاریک، ترجمه‌ی مهین مهتاج، انتشارات کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان)