You are currently viewing به مناسبت روز جهانی مدارا

دیباچه کتاب «رواداری؛ پژوهشی درباره‌ی حقِّ ناحق بودن» اثر محمدامیر قدوسی (متن)

ابوالقاسم فنائی

درباره‌ی دگراندیشان و دگرباشان چگونه باید اندیشید و با آنان چگونه باید رفتار کرد؟ به تعبیر دیگر، با تکثر دینی، اخلاقی، فرهنگی، و اجتماعی چه باید کرد؟ مدارا و رواداری دو تا از پاسخ‌هایی است که به این پرسش داده شده است. درباره‌یِ مدارا و رواداری پرسش‌های فراوانی قابل طرح است. سه تا از مهم‌ترین این پرسش‌ها از این قرارند:

(۱) مدارا و رواداری چیست؟

(۲) چرا باید مدارا کرد و چرا باید روادار بود؟

(۳) قلمرو مدارا و رواداری تا کجا ادامه دارد؟

پرسش نخست درباره‌یِ «تعریف» مدارا و رواداری است، پرسش دوم درباره‌یِ «توجیه» مدارا و رواداری و پرسش سوم درباره‌یِ «محدوده‌یِ» مدارا و رواداری. این دیباچه می‌کوشد نوری بر این پرسش‌ها بیفکند.

منبع: سایت صدانت

فضیلت مدارا (متن)

مصطفی ملکیان

فضیلت مدارا به معنای بردباری یا شکیبایی (نه به معنای حلم، که از آن گاه به صبر تعبیر می‌شود). مدارا یعنی قدرت سازگار شدن با امور به جای ستیز کردن با آن‌ها. گاه از مدارا به تساهل یا تسامح تعبیر می‌کنند، همان که در زبان‌های اروپایی toleration یا tolerance می‌گویند. من شخصاً تعبیر تساهل یا تسامح را نمی‌پسندم و به نظرم تعبیر مدارا یا رواداری را باید به کار برد.

مدارا یعنی احساس عاطفی خاصی به دیگرباشی، دیگراندیشی و دیگرزیستی داشتن؛ همۀ انسان‌ها مثل هم نیستند، نمی‌اندیشند و نمی‌زیند، پس در قیاس باهم دیگری‌اند. نحوۀ عقاید، احساسات و عواطف و هیجانات، خواسته‌ها، گفتار و کردار هرکس با دیگری متفاوت است، هرچند به میزان متفاوت از این یا آن، اما خود این حالت هرکس را موجودی متغایر و، بالاتر، متضاد با دیگری می‌کند؛ حال هرکس به نحوۀ بودن خود دلبستگی دارد، اما اگر به نحوۀ بودن دیگری هم دلبستگی داشته باشد دارای فضیلت مدارا خواهد بود. منظور من از «احساس عاطفی خاص» همین است؛ اگر کسی دقیقاً همان احساسی را که نسبت به بودن خود داشت به دیگری هم داشت کمال مطلوب است، والا هرچه به آن نزدیکتر شود بهتر است، لااقل بیش از پنجاه درصد، تا به آن تعلق خاطر مثبت اطلاق شود.

فضیلت مدارا حالت درونی‌ای است که خود باعث یک سلسله کار‌های خاصی نسبت به دیگری می‌شود که از نظر اخلاقی درست‌اند، از جمله مهمترین آن‌ها این است که هرکس با دیگری وارد گفت‌وگو می‌شود؛ هر گفت‌وگوی دیگری که ناشی از مدارا نباشد به معنای دقیق گفت‌وگو نیست، جروبحث است. مدارا را با یک سلسله امور دیگر هم نباید خلط کرد، که خواهم گفت.

خاستگاه مدارا

۱. گاه انسان تحمل نحوۀ زیست دیگری را می‌کند چون ناچار است، یعنی شدیداً خواستار آن است که دیگری نحوۀ زیستش را مثل او کند اما، به تعبیر عامیانه، زورش نمی‌رسد، آنگاه به نظر می‌آید که دارد مدارا می‌کند. این خاستگاه مدارا به معنایی که در اخلاق فضیلت به حساب می‌آید نیست؛ مدارا در اخلاق غیر از مدارا در امور سیاسی و اجتماعی است.

۲. خاستگاه دومی هم هست و آن اینکه انسان با دیگری مدارا می‌کند چون عقیده دارد که مردم با ملایمت بیشتر سر به راه حق می‌آورند تا با ناملایمی و خشونت مثل رفتار پدر و مادر با فرزند. این حالت هم نوعی مصلحت‌اندیشی است و در آن نوعی انانیت نهفته است.

۳. خاستگاه سوم این است که شخص می‌اندیشد که اگر اجازه دهد همۀ نحوه‌های زیست در جامعه حضور داشته باشند و هرکس متاع خود را عرضه کند آنگاه ارزش متاع او بیشتر معلوم می‌شود، چون معتقد است آنقدر حقانیت متاع او واضح است که اگر دیگران وارد رقابت با او شوند بالمآل متاع اوست که مطلوبیت خواهد داشت. در اینجا هم نوعی انانیت نهفته است.

۴. خاستگاه چهارم ناشی از یک دید انسان‌شناختی است و آن اینکه شخص معتقد است که نظام عالم انسانی نظام آزمون و خطاست و هیچ‌گاه نمی‌توان حقی را در اختیار کسی نهاد و حتی اگر هم بشود آن کس قدر آن را نخواهد دانست و بنابراین مطلوب هم نیست، بلکه طرف آنقدر باید آزمون و خطا کند و مدام به زمین خورد و برخیزد تا آهسته‌آهسته به حقیقت پی‌ببرد. عالم انسانی عالمی نیست که در آن حقایق به رایگان عرضه شوند، چون اولاً ممکن نیست، چراکه فهم حقیقت به سلسله مقدماتی نیاز دارد که بدون آن‌ها اصلاً حاصل نمی‌شود و مقدمات فهم حقیقت را آزمون و خطا‌های مکرر و فراز و نشیب‌های زندگی فراهم می‌آورند، ثانیاً مطلوب هم نیست، چون قدرش دانسته نمی‌شود.

۵. تا الآن همۀ این دیدگاه‌ها در یک چیز مشترک بودند و آن اینکه کسی که مدارا می‌کرد، با مراتب مختلف، حقانیتی برای نحوة زیست خود قائل بود و به انگیزه‌های مختلف برای نحوة زیست‌های ناحق مجال بروز و ظهور می‌داد، اما خاستگاه پنجم در اینجاست که شخص می‌گوید امکان دارد که نحوة زیست بهتری از آنچه او اختیار کرده است وجود داشته باشد و برای اینکه بداند که کدام نحوة زیست بهتر است اجازه می‌دهد نحوۀ زیست‌های دیگر هم وجود داشته باشند. در اینجا فرد خودش را می‌آزماید و در معرض نحوة زیست‌های دیگر قرار می‌دهد تا مبادا وقتی بفهمد که نحوۀ زیست او بهترین نحوة زیست نبوده است که دیگر دیر شده باشد.

۶. خاستگاه ششم که برخاسته از نوعی طنز منفی یا نوعی سیاه‌بینی و می‌توان گفت نوعی نیهیلیسم نسبت به زندگی است در این عقیده نهفته است که اصلاً بشر آن قدر و قیمت را ندارد که بخواهد به طرز فکر و مرام و مشرب خود بچسبد؛ مگر نحوة زیست خودش چه ارزشی دارد، نحوۀ زیست دیگران هم چه ارزشی دارد که بخواهد مانع آن‌ها شود. این خاستگاه، بر خلاف خاستگاه‌های دیگر که برای زیست اهمیت قائل بودند و بر اساس آن به میزان و انگیزه‌های مختلف مدارا نشان می‌دادند، اساساً اهمیتی برای زیست قائل نیست. به قول حافظ:

سودائیان عالم پندار را بگو سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی است.

۷. خاستگاه هفتم دیدگاهی است که از آن به پلورالیسم تعبیر می‌کنند. این دیدگاه دیدگاهی معرفت‌شناختی است و واقعاً نه نسبی‌انگار است و نه به طریق اولی پوچ‌انگار. بنابر این دیدگاه، واقعاً ممکن است نحوة زیستی بهتر از بقیه باشد و حقیقی هم باشد، اما، به یکی از دو روایتی که خواهم گفت، چاره‌ای جز این نیست که همة نحوة زیست‌ها را تحمل کنیم؛ یکی به این روایت که جهان هستی ذاتاً چنان است که تحمل تفسیر‌های متعدد را دارد و با بیش از یک تفسیر سازگار است؛ اگر طوری تفسیر کنید همه چیز به سود آن تفسیر تمام خواهد شد و اگر طور دیگری تفسیر کنید همه چیز به سود این تفسیر تمام خواهد شد. (اگر مناظرة خیلی معروف میان سه فیلسوف در دهة هفتاد را دیده باشید، یعنی مناظرة میان آنتونی فلو، هِر و بازیل می‌چل، که یکی خداگرا و دیگری نافی وجود خدا و سومی لاادری بود، می‌بینید که سخنان هر کس را که می‌خوانید انگار حق با اوست و هرچه هر کس دیگر به رخ می‌کشد را دیگری می‌تواند به سود خود تفسیر کند).

جهان واقعاً یک آزمون‌پذیری قاطع ندارد که خود را عریان نشان دهد؛ بگذریم از اینکه این روایت آنقدر گسترش یافت که کسی مثل موریس کتابی نوشت با عنوان فراسوی تناقض در رد محال بودن ارتفاع و اجتماع نقیضین (به فارسی هم ترجمه شد)، همچنین کلاین، ریاضیدان آمریکایی، کتابی نوشت با عنوان Uncertainty of Mathematics و، علی‌رغم همة ادعا‌هایی که می‌گویند فقط در ریاضیات قطعیت وجود دارد، در این کتاب مفصل ادعا کرد که در ریاضیات هم قطعیت وجود ندارد.

روایت دوم پلورالیسم به این نتیجه می‌رسد که در عالم ابهام ذاتی وجود ندارد که قابل تفسیر‌های متعدد باشد، بلکه یک تفسیر بیشتر برنمی‌دارد، ولی هر جزء این تفسیز نزد کسی است، بنابراین چاره‌ای جز نوعی تشریک مساعی نیست. به تعبیر دیگر، جهان‌نگری‌ای هست که چه‌بسا یگانه نگرش مطابق با واقع باشد، اما این جهان‌نگری نزد یک نفر نیست و مثل آینة منکسری است که هر تکه‌اش نزد کسی هست و اگر به همه مجال بروز و ظهور دهیم روزی به کل آن خواهیم رسید؛ ممکن است نکته‌ای را کسی درست فهمیده باشد و نکتة دیگری را شخص دوم و نکتة دیگر را شخص ثالث و اگر مانع دیدگاه‌های دیگر شویم از یکی از این‌ها محروم خواهیم شد و دچار ترجیح بلامرجح می‌شویم.

۸. خاستگاه هشتم سرشت و سرنوشت مشترک انسانهاست که آن‌ها را به مدارا می‌خواند. این سرشت و سرنوشت مشترک به سه صورت تصویر شده است: یکی اینکه انسان‌ها از این لحاظ مشترک‌اند که همه به‌یکسان در معرض خطا و صواب‌اند و بنابراین هیچ کس بر دیگری ترجیح ندارد. یعنی ساختار ذهنی انسان چنان است که هم مستعد این است که خطا نکند و مستعد این است که خطا کند. پس چون چنین است، حقانیت و بطلان افکار همه به یک اندازه است. بنابر این دیدگاه، اولاً عقل امری کاملاً فطری است و نه اکتسابی و در آغاز به همه به‌یکسان داده شده است (این سخن به نظرم قابل دفاع نیست، اما به هر حال کسانی به آن معتقدند)، بنابراین، گویی جبری ذهنی بر اذهان انسان‌ها حاکم است. ثانیاً جبر وجودی نیز بر انسان‌ها حاکم است، چراکه بر اساس آن همه در نحوة زیستشان به‌یکسان مجبورند و سناریست عالم به هر کس نقشی را داده است و به همین دلیل باید نحوة زیست‌های گوناگون را تحمل کرد. ثالثاً جبر موقعیت نیز بر انسان حاکم است، چراکه، بر اساس این دیدگاه، سرشت و سرنوشت همة انسان‌ها به این لحاظ نیز مشترک است که هر کس در صحنة زندگی با قسمتی از زندگی مواجه شده است و نحوة زیست متناسب با آن یافته است، مثل پازلی که هرکس را در قطعه‌ای محدود کرده باشند و هرکس کل پازل را بزرگ‌شدة قطعة خود بداند.

۹. نهمین خاستگاه مدارا در این اعتقاد است که انسان تا وقتی با دو نحوة زیست متفاوت «از نظر اخلاقی» مواجه نباشد نباید احساسات و عواطف و هیجانات متفاوتی نسبت به آن‌ها نشان دهد. مثلاً وقتی با از سویی با نحوة زیست کسی مثل مادر ترزا روبه‌روست که اخلاقی زندگی می‌کند و از سوی دیگر با نحوة زیست کسی مثل استالین که ضداخلاقی زندگی می‌کند، در اینجا انسان حق دارد که احساسات و عواطف و هیجانات متفاوت داشته باشد و نحوة زیست یکی را بپسندد و سعی کند تا آنجا که می‌تواند آن را در نحوة زیست خود غالب کند و نحوة زیست دیگری را ناپسند دارد و تا آنجا که می‌تواند اجازه ندهد که بر نحوة زیست خودش غالب شود؛ چون این نحوه‌های زیست «به لحاظ اخلاقی» ذی‌ربط‌اند. در اینجا مدارا فضیلت شکیبایی با هر نحوهٔ زیست مگر نحوهٔ زیست اخلاق‌ستیزانه است.

منبع: کانال تلگرامی مصطفی ملکیان

مدارای دینی و مرزهای آن (متن)

سیدعلیرضا حسینی بهشتی

این روزها انتشار تصاویر وهن‌‌آمیز از پیامبر اسلام از سوی مدعیان حمایت از ایدئولوژی سکولاریسم و واکنش خشونت‌‌آمیز از سوی مدعیان دفاع از اسلام، اظهارنظرهای انتقادی فراوانی را بر انگیخته است. از آنجا که نزدیک به سه دهه است درباره مبانی فکری مدارا و حدود آن خوانده و نوشته‌ام، استدلال‌هایی را که پشتوانه نکاتی است که در این یادداشت خواهم آورد مطرح نخواهم کرد و تنها به بیان گزاره‌ها خواهم پرداخت.

در بحث درباره ضرورت مداراگری، در سنت فکری مغرب‌زمین، دو رویکرد قابل تمیز است: یکی رویکرد حداقلی که مبنای آن استدلال‌های جان لاک، فیلسوف سده هفدهم است، و دیگری رویکرد حداکثری که نماینده فکری آن جان استوارت میل، فیلسوف سده نوزدهم است. رویکرد اول در امتداد نگرش حداقلی به وجود تعدد و تنوع (پلورالیسم) و رویکرد دوم در راستای نگرش حداکثری به آن متکی است. بر اساس نگرش اول، تعدد و تنوع الگوهای زیستی موجود در جوامع بشری، واقعیت انکارناپذیری است که محو آن به‌لحاظ عقلانی ناممکن (هیچ دیکتاتور و دستگاه سانسوری به اندیشه آدمی راه نمی‌یابد) و نادیده‌گرفتن آن تنها با اعمال سرکوب و ستم ممکن است (که حتی در صورت موفقیت، به رواج ریاکاری و دورویی می‌انجامد). نگرش دوم، علاوه بر تأکید بر واقعیت تعدد و تنوع، آن را ارزشمند هم می‌شمرد و حراست از آن را باعث گسترش طیف گزینه‌های در دسترس افراد برای انتخاب الگوی زیستی خود می‌شمرد. هر دو رویکرد اما، حدی برای مداراگری قائل هستند، یعنی همان حدی که برای همه انواع آزادی مترتب است: آزادی تا جایی محترم شمرده می‌شود که به آزادی دیگران زیان نرساند.

منبع: سایت کلمه

آیا می‌توان گفت مردم تحت تأثیر اقلیمشان، اساساً اهل مدارا هستند یا اساساً اهل خشونت‌اند؟ (متن)

مصطفی ملکیان

به صورت فی الجمله می‌شود گفت اما به صورت جبری نمی‌شود، گفت. چون اگر بخواهیم به صورت جبری بگوییم، معنایش این می‌شود که مردمی که در این اقلیم زندگی می‌کنند، در تمام طول تاریخشان باید به شکل ثابت بمانند. با این‌که ما به رای‌العین می‌بینیم که، کشورهای استبدادی به کشورهای دمکراتیک تبدیل شدند، کشورهای دمکراتیکی تبدیل شدند به کشورهای استبدادی. کشورهای خنثی تبدیل شدند به کشورهای اهل مدارا. با وجود این که همان اقلیم را دارند. مثلاً جهان اسلام تا قرن ششم پرمداراترین فرهنگ بود، اما همان جهان اسلام که بزرگترین رجل جهان تشیع آن زمان یعنی سید شریف مرتضی برادر شریف رضی، که گردآورنده نهج‌البلاغه است، در رثای بزرگترین رهبر صائبیان زمان خودش یک رثائیه 84 سطری سروده است که در آن می‌گوید:” تا تو را در گور ندیده بودم نمی‌دانستم، کوهی را می‌شود در زیر خاک دفن کرد. شما تصور کنید که الان مرجع تقلیدی در قم در رثای مارکسیستی، رثائیه بگوید.

🔹این دو برادر در آن زمان، رئیس شیعیان جهان اسلام بودند و از آن جهت به آن‌ها می‌گفتند، شریف، شریف یعنی رئیس. این یعنی تمام مدارا. تمام tolerance. اقلیم نجف آیا از هشتصد سال پیش تا الان فرق کرده است؟ آیا می‌توانید، الان اصلاً چنین چیزی تصور کنید. مثلاً تصور کنید که آقای جوادی آملی در وفات دکتر حقشناس شعر بسراید؟ اصلاً و ابداً. چون دوران، دوران نفی غیر است. دوران، دوران این است که ما بر حقیم. یک نفری گفته بود، همه رزق‌های عالم از طریق ما شیعیان در عالم توزیع می‌شود. اگر ما چیزی را ریختیم پیش این خرها و گاوها که هیچ، اگر نمی‏ریختیم هم کسی از ما طلب ندارد. خب، این جغرافیا که فرق نکرده، جبر جغرافیایی وجود ندارد. این جور نیست که، اقلیمی به خاطر ویژگی‌های جغرافیای‌اش اهل مدارا یا اهل خشونت باشد.اما در یک امر  شکی نداریم. مثلاً در شمال، به خاطر اقلیمش، یک ویژگی‌های فرهنگی داریم که در اصفهان وجود ندارد، به دلیل اقلیمش، اما این در حد سوق دادن است. سوق دادن یعنی چیزی که تو را رانش می‌دهد به یک راهی اما تعداد راه‌های پیش‌پایت را کم می‌کند و به یک راه نمی‌رساند، چون اگر به یک راه رسیدید جبر می‌شود دیگر.

منبع: کانال تلگرامی مصطفی ملکیان

معرفی کتاب مدارا و مدنیت (فایل صوتی)

 آیا قرآن با کثرت‌گرایی دینی همنوا است؟ گفت‌وگویی با دکتر فرهاد شفتی (متن)

صدیق قطبی

رهاد شفتی، پژوهشگر دین و دارای دکترای مطالعات اسلامی از دانشکده الهیات دانشگاه ادینبرو در اسکاتلند است. پس از گفت‌وگوی آرش نراقی و یاسرمیردامادی با محور «انحصارگرایی و کثرت‌گرایی دینی» و پیرو آن انتشار مقاله‌ای از آرش نراقی با نام «انحصارگرایی محققانه در قلمرو دین»، فرهاد شفتی در نقد موضع آرش نراقی مقاله‌‌ی «کثرت‌گرایی یا انحصارگرایی محققانه؟» را منتشر کرد و در آن کوشید به نقدهای نظری(عقلی) ناظر به کثرت‌گرایی دینی پاسخ دهد. او سپس طیّ مقاله‌‌ی «قرآن؛ کثرت‌گرا یا انحصارگرا؟» کثرت‌گرایی دینی را در قرآن بررسی کرد و کوشید خوانشی کثرت‌گرایانه از قرآن ارائه دهد.
فرهاد شفتی در دو گفتار از سلسله گفتارهای «پاسخ به سه پرسش اساسی درباره‌ی قرآن» مجدداً و به نحو تفصیلی درباره موضع کثرت‌انگار قرآن سخن گفته است.

از سرِ علاقه‌ای که به این موضوع داشتم سؤالاتی را جهت ایضاح بیشتر بحث با آقای شفتی طرح کردم. ایشان هم با فروتنی و تأنی بسیار، پاسخ‌ دادند. طرح سؤالات در آغاز به قصد انتشار عمومی نبود، اما دریافت پاسخ‌های سنجیده و نکته‌آموز آقای شفتی ترغیبم کرد که با اجازه ایشان متن کامل این پرسش‌ها و پاسخ‌ها را اینجا منتشر کنم.

شاید اگر گفتارها و مقالات آقای شفتی را درباره رویکرد کثرت‌انگار قرآن، با دقت و تأنی بیشتر می‌خواندم برخی از سؤالات این مجموعه طرح نمی‌شد. ضمنا همه سؤالات ناظر بر تقریر آقای شفتی از کثرت‌انگاری در قرآن است و نه مباحث مربوط به کثرت‌گرایی دینی از منظری فلسفی. من در این سؤالات به رغم آنکه با رویکرد کثرت‌گرایی دینی همراهم، سعی کردم اشکالاتی را که می‌توان بر خوانش کثرت‌انگار از قرآن وارد کرد تقریر کنم. از آقای دکتر فرهاد شفتی بسیار ممنونم که سخاوتمندانه و با صرف وقت و توجه فراتر از انتظار، به سؤالات من پاسخ گفتند.

منبع: کانال تلگرامی صدیق قطبی

معرفی کوتاه و مقدمه‌ای بر کتاب «رساله ای در باب مدارا و بردباری» (متن)

اثر فیلسوف شهیر دوره روشنگری؛ ولتر

منبع: کانال تلگرامی نشست‌های گفتار و انديشه

مدارا و توسعه (صوتی)

سخنرانی برخط محسن رنانی در نشست انجمن فرهنگی همگام

منبع: کانال تلگرامی محسن رنانی

درنگی در مساله‌ی قرآن و مدارا و یا رواداری از چشم‌انداز نظریه‌ی سیاسی مقایسه‌ای (صوتی)

محمدمهدی مجاهدی

منبع: کانال تلگرامی محمدمهدی مجاهدی