بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
هر چند بنا به دلایلی تصمیم گرفتم نوشتهی قبلیام را در مورد صبر بر دوستی پس بگیرم، ولی هنوز هم میتوان فارغ از آن نوشته و به بهانهی پرسش آقای حقجو دوباره در مورد صبر و نقش آن در دوستی فکر کرد. چیزی که باعث شد من نوشتهی قبلی را بنویسم، توجهم به این بود که در روابط دوستی معمول همواره کاستیهایی وجود دارد که موجب میشود ما بهرهی کافی را از رابطه نبریم. مقصود من این نبود که باید در مقابل این کاستیها از خود صبر نشان داد، به این معنا که آنها را نادیده گرفت؛ بلکه، من فکر میکنم رابطهی «دوستی» طبیعتاً ما را فرا میخواند تا کاستیهای موجود را رفع کنیم، و تلاش در این جهت است که به صبر احتیاج دارد. به عبارتی، صبر مطلوب صبر بر مبارزه است برای ایجاد وضعی بهتر.
به علاوه، دوستی صرف داشتن رابطه نیست. ما طبیعتاً به این هم فکر میکنیم که این رابطه با من چه میکند، با دوستم چه میکند و با دیگرانی که حقوقی نزد ما دارند چه میکند. دوستی مطلوب ما رابطهای پویا در جهت رشد و رساندن خیر به هر دو طرف رابطه و دیگران است. در چنین دوستیای دو طرف بر همراهی در مسیری که برای همگان خیر به همراه دارد همپیمان شدهاند، نه صرفا بر با هم بودن. حفظ این پویایی است که با توجه به مشکلات مسیر و کاستیها و تعلقات دست و پا گیر من و دوستم، محتاج صبر است. حال در این فضا دوباره به این سخن فکر کنیم که «چون آزادگان شکیبایی باید یا چون نادانان فراموش کردن شاید» (نهجالبلاغه، کلمات قصار). به این هم توجه کنید که در عالم، کسی را که فراموش کرده فراموش نمیکنند، و از کسی که غافل شده غافل نمیشوند. کسی نمیتواند امید به کسب بهرهی عالی از دوستی داشته باشد و تلاشی در جهت رشد نکند، به تعبیر عیسی مسیح(ع)، «چگونه میتوان از درخت خار انگور چید؟»
با این اوصاف، روشن است که گاهی اوقات قطع رابطهی ظاهری هم موجه، بلکه لازم است. اما همان طور که بنیاد دوستی ورزیدن مهم است، این که بر چه اساس دوری میکنیم هم اهمیت دارد. ما قاعدتاً اینجا هم باید به این بیاندیشیم که دوری ورزیدن من از دوست (یا جمعی از دوستان) با من، با دوست (یا جمع دوستان) و با دیگران چه میکند.
به نظرم الان خوب است که در مورد مصداقهای این نحوه از دوستی و صبر بر آن در روابط روزمره، جمعهای دوستانه (مثلاً جمع خودمان) و حتی جامعهای که در آن حضور داریم فکر و صحبت کنیم.