بسم الله الرحمن الرحیم  

۱-پیامبراکرم(ص): «حکایت مومن و برادرش حکایت دو کف دست است که یکی دیگری را تمییز می‌‌کند.» (میزان‌الحکمه ، ص ۵۴۲۷)
تمیزی یک دست هنگامی که با آلودگی دستی دیگر آمیخته می‌گردد ، در ظاهر هر دو  از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند.  چاره چیست این آمیختگی را؟ «من»ی که تمیزی‌اش بی‌نهایت نیست چگونه با «او»ی دوست در جهت سعی در پاک نمودنش آمیخته گردد و خود پاکی‌اش را حفظ کند؟ و به عنوان مثال، گرفتار خشم ، ناامیدی ، فراموشی و … نگردد؟
 
۲- اتصال به سرچشمه بی‌نهایت دوستی :  (رجوع به بند یک نوشته آقای صفرزاده : صبر بردوستی)
چون برادرت از تو ببرد خود را به پيوند با او وادار، و چون روى برگرداند ، مهربانى پيش‏آر، و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار ، و هنگام دورى كردنش از نزديك شدن ، و به وقت سختگيرى‏اش از نرمى كردن و به هنگام گناهش از عذر خواستن. چنانكه گويى تو بنده اويى، و چونان كه او تو را نعمت داده و حقى بر گردنت نهاده، و مبادا اين نيكى را آنجا كنى كه نبايد، يا در باره آن كس كه نشايد. دشمن دوستت را دوست مگير تا دوستت را دشمن نباشى، و در پندى كه به برادرت مى‏دهى نيك بود يا زشت بايد با اخلاص باشى. خشم خود را اندك اندك بياشام كه من جرعه‏اى شيرين‏تر از آن ننوشيدم و پايانى گواراتر از آن نديدم. نرمى كن بدان كه با تو درشتى كند، باشد كه به زودى نرم شود. با دشمن خويش به بخشش رفتار كن كه آن شيرين‏ترين دو پيروزى است انتقام از او كشيدن يا بر وى بخشيدن. اگر خواستى از برادرت ببرى، جايى براى دوستى او نزد خود باقى گذار كه اگر روزى بر وى آشكار گرديد، بدان وسيلت بدان تواند رسيد . كسى كه به تو گمان نيك برد با كرده نيك گمانش را راست كن. و حق برادرت را به اعتماد دوستى كه با او دارى ضايع مگردان، چه آن كس كه حق او را ضايع كرده‏اى برادرت نبود. (نهج البلاغه، نامه ۳۱، ترجمه جعفر شهیدی)